جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب دامغان

شهید حسین امینیان 9 آگوست 14

شهید حسین امینیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خورشید وسط آسمان ایستاده‌ بود. زمین تب‌دار گرمای خورشید بود که خداوند هفتمین فرزند را به خانوادۀ ساده و صمیمی سیف‌الله امینیان بخشید. عذراخانم بار نه‌ماهه‌اش را که زمین گذاشت، دوباره کمرش را بست و مشغول کار شد.

پدر بیلش را روی شانه‌اش گذاشت تا برای سیرکردن شکم هشت سر عائله بیش از پیش کار کند. تقویم از روز بیست‌وچهارم مرداد، زادروز حسین، تا روزهای با شکوه جوانی به‌تندی ورق خورد و با خود شیطنت‌های کودکی را برد که حسین خیلی زود جوانی شده‌ بود رعنا و رشید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عبدالحسین امین زاده 9 آگوست 14

شهید عبدالحسین امین زاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

عشق به امام ‌حسین(ع) تمام زندگی‌اش بود. با استشمام نسیم محرم‌الحرام اباعبدالله‌‌الحسین(ع) متولد شد و همان‌طور که طلوع نگاهش حسینی بود غروب نگاهش هم در همین ماه بسته شد. آمد تا با صوت زیبایش مدح عاشوراییان کند و از باب‌الحسین وارد بهشت گردد. کم‌کم در زمرۀ بسیجیانی شد که در امتداد عاشورا حرکت می‌کردند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالفضل امین زاده 9 آگوست 14

شهید ابوالفضل امین زاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهار بود و بوی سبز طبیعت در روستای کوچک مهماندوست شهرستان دامغان جریان داشت. در نهمین روز از فروردین‌‌ماه سال هزاروسیصدوسی‌‌وسه خداوند به خانوادۀ پاک و متدین آقا علی‌‌اصغر و سکینه‌‌خانم پسری عطا کرد و پدر نامش را هم‌‌نام سقای دشت کربلا، ابوالفضل نامید.

ابوالفضل تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد و در آغوش گرم و مهربان مادر و در سایۀ دستان پینه‌‌بستۀ پدری زحمت‌‌کش قد کشید و بالید. او سال‌‌ها قبل از پیروزی انقلاب در فعالیت‌‌های انقلابیون شرکت داشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید نوروز علی امیرفخریان 9 آگوست 14

شهید نوروز علی امیرفخریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نوروزعلی فرزند اول عباسعلی و صبحه، در دوم اسفند سال هزاروسیصدوسی‌وپنج در روستای دروار دامغان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. دو برادر و یک خواهر دارد.

ابتدایی را در همان روستا خواند. برای ادامه تحصیل به دامغان رفت. در زمان انقلاب با دوستانش در روستا گروه سه‌‌نفره‌‌ای به‌‌ نام مثلث فولادین تشکیل دادند و مردم را از ظلم‌‌وستم رژیم با پخش اعلامیه‌‌ها آگاه می‌نمودند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید لطف الله امیرشریفی 9 آگوست 14

شهید لطف الله امیرشریفی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهار سال چهل‌‌وهفت آن‌‌قدر برای حلیمه‌‌خانم و آقا حبیب‌‌الله زیبا بود که مانندش را هرگز تجربه نکرده‌‌ بودند. بهاری که در آن درخت زندگی‌‌شان برای چندمین بار به ثمر نشسته‌‌ بود. میوه‌‌ای بهاری خداوند نصیب‌‌شان کرده‌‌ بود. شش روز از بهار می‌‌گذشت. نه‌‌ تنها بهار زمین که بهار دل‌‌ها بود و فراوانی دعا و مناجات بندگان مقرب خداوند.

فرزندی بر اهالی خانه ورود کرده‌‌ بود که نامش را لطف‌‌الله نهادند به‌‌ یاد تمام الطاف خداوندی.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سیف الله امیراحمدی 8 آگوست 14

شهید سیف الله امیراحمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

روز اول سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار، فرزند محمد و طاهره در امیرآباد (شهر امیریه) دامغان به دنیا آمد. سه برادر دیگر هم دارد. پدربزرگ اسمش را گذاشت سیف‌الله. بزرگتر که شد با پدربزرگ می‌رفت مسجد.

تا ابتدایی را بیشتر درس نخواند. مدیرش به مادر گفت: «او را بگذار کار صنعتی!»

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابراهیم امیراحمدی 8 آگوست 14

شهید ابراهیم امیراحمدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

متولد سال هزاروسیصدوچهل‌وپنج بود، اما نه! رفتارش بیش از این‌ها را نشان می‌‌داد. فرزند روستایی امیرآباد و پروردۀ دست پدر و مادری زحمت‌کش؛ تا کلاس سوم دبیرستان درس خوانده‌ بود اما معلم عشق بود و استاد اخلاق. کودکی را در مزرعه و کنار جوی و درخت گذرانده‌ بود. با پدرش محمد امیراحمدی، بیل زده‌ بود، درو کرده‌ بود و روی دامان مادرش قصه‌ها از عشق و ایمان و شجاعت شنیده‌ بود. کوچک بود اما نقل بزرگواری‌‌اش بر زبان اهل روستا بسیار می‌رفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود امیدوار 8 آگوست 14

شهید محمود امیدوار

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هُرم نفس آفتاب طاقت‌شکن بود. در یک مرداد سال چهل‌ودو تولد نوزادی شور و غوغایی در خانوادۀ محمد امیدوار به‌‌پا کرده‌ بود. اشک‌های سکینه‌خانم وقتی بچه را توی پارچه پیچیدند و به بغلش دادند نه از سر درد که از فرط شادمانی بود.

محمود مظلوم بود و صبور. به همه محبت می‌کرد و به پدر و مادر احترام می‌گذاشت. کودکی را در خانواده‌ای مذهبی و مبارز گذراند، چنان‌که در خانه همیشه حرف از دین بود و مبارزه.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود امی 8 آگوست 14

شهید محمود امی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال هزاروسیصدوچهل‌وپنج، محمود در روستای وامرزان دامغان به دنیا آمد. پدرش، حاج شیخ غلامعلی، روحانی معتمدی بود. مادر محمود،      ملک‌‌جهان، همسر دوم حاج شیخ غلامعلی بود. پدر مدرس حوزه بود. سه برادر و دو خواهر دارد. برای زندگی به دامغان آمد. تابستان‌ها در یک مغازه کار می‌کرد و حقوق کمی می‌گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید احمد امی 8 آگوست 14

شهید احمد امی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

احمد بیست‌‌وپنجم فروردین هزاروسیصدوسی‌وشش، در روستای آهوانوی دامغان به دنیا آمد. پدرش، شیخ‌غلامعلی، از روحانیون معتمد دامغان و مادرش معصومه علی‌‌وردی بود. یک خواهر و دو برادر دارد. حاج غلامعلی دو بار ازدواج کرد. دو خواهر و سه برادر دیگر هم دارد.

 ابتدایی را در روستای آهوانو خواند. برای گذراندن دوره راهنمایی به دامغان رفت. به همراه برادرش محمدعلی در آنجا خانه‌ای اجاره‌ کرد. سال اول و دوم دبیرستان را در فردوسی گرمسار تحصیل کرد.

او پیش برادر دیگرش محمدتقی که در ایستگاه راه‌آهن کار می‌کرد، ماند. دو سال آخر دوران متوسطه را در دامغان گذراند. سال پنجاه‌وچهار دیپلم گرفت و همان سال در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران قبول شد. پدر به دلیل سالم‌‌نبودن محیط دانشگاهی قبل از انقلاب و نداشتن توان مالی با رفتن او خیلی موافق نبود ولی احمد ضمن کسب رضایت پدر با کارکردن، هزینه دانشگاه خود را تأمین کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب