جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب دامغان

شهید اسماعیل جلالی 17 آگوست 14

شهید اسماعیل جلالی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اسماعیل جلالی فرزند علی‌‌جمعه و فاطمه‌‌زهرا در پانزدهم فروردین هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج، در روستای قلعه چهارده (دیباج) از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد.

از کودکی بچه پرجنب‌‌وجوشی بود. اصول دینی اسلام را خیلی زود یاد گرفت و خود را به آن‌‌ها مقید کرد. در دام‌‌پروری کمک حال پدر و مادرش بود.

دوره ابتدایی را در مدرسه هدایت دیباج و راهنمایی را در مدرسه امیرکبیر با نمرات خوبی به پایان رساند. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عربعلی جشن 17 آگوست 14

شهید عربعلی جشن

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

حلول  اولین روز فروردین سال هزاروسیصدوچهل‌وسه گل وجود عربعلی را به فصل ساده و باصفای باباقلی و بی‌بی‌‌خانم بخشید. باباقلی مسرور از تولد چهارمین فرزندش، کنار بی‌بی خانم نشست و کودکش را در آغوش کشید و با خودش گفت: «پسر است؛ عصای دست پدر است. آن ‌هم برای زندگی روستایی ما که چرخش با دام‌‌داری و کشاورزی می‌چرخد. خدا را شکر!» ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد صادق جزء مقیمیان 17 آگوست 14

شهید محمد صادق جزء مقیمیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بهمن‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش بود. طبیعت در خواب سنگین زمستانی فرو رفته‌‌ بود که شکوفه‌ای بر درخت زندگی نمایان شد. بشارت تولدی تازه، گریه نوزاد نوظهور، انگار گرمای زندگی را در تن سرمازده طبیعت تزریق کرد. زندگی جریان داشت؛ همه جا، از روستاهای دور افتاده تا پایتخت ایران، تهران، جایی که محمدصادق به دنیا آمده‌‌ بود. پدرش غلام‌‌حسن در بازار تهران مشغول به کار بود. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسعلی جزء محتشمی 17 آگوست 14

شهید عباسعلی جزء محتشمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در بیست‌‌وهفتمین روز پاییز سال سی‌‌وپنج آواز کوچ پرندگان آسمان کویری روستای طاق را پر کرده بود و ابراهیم و همسرش عباسعلی کوچک را در جمع خانواده پذیرا شده بودند.

عباسعلی تحصیلات خود را تا دیپلم با موفقیت گذارند. دارای پنج خواهر و پنج برادر بود. او در کنار پدر آموخته بود که در مصاف زندگی و جدال با ناملایمات، توکل و ایمان و صبر بهترین واژه‌‌هایی است که در عمل به آن  می‌‌توان از سیره معصومین و نور هدایت آنان بهره جست. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید غلامحسین سفیدیان 17 آگوست 14

شهید غلامحسین سفیدیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند اسماعیل سفیدیان، دهم آذر هزاروسیصدوسی‌‌وهفت در روستای چهارده (دیباج) دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در روستای چهارده گذراند و چون امکانات بیشتری برای تحصیل در مقاطع بالاتر نبود، مجبور به ترک تحصیل شد. سپس برای امرار معاش خود و خانواده‌اش مشغول به کار کشاورزی در زمین پدرش شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود سرکاری 17 آگوست 14

شهید محمود سرکاری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

روستای برم یکی از توابع شهرستان دامغان، دهم فروردین هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار شاهد تولد کودک محمدتقی و مریم بود.

نامش را محمود گذاشتند. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی در زادگاهش گذراند. از کودکی به نماز و روزه علاقه نشان می‌داد. همیشه با هم‌‌‌‌‌‌سن‌‌وسالانش، خوش‌‌رفتار و مهربان بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید شعبان سجادی 17 آگوست 14

شهید شعبان سجادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شعبان، فرزند دوم احمد سجادی، سومین روز فروردین‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش در روستای طزره از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود.تحصیلاتش را در زادگاهش شروع کرد و تا سطح دیپلم با نمرات عالی پیش رفت. در دامغان دانشجوی تربیت‌‌معلم شد و تابستان‌‌ها را هم در طزره کارگری می‌کرد تا هزینۀ تحصیل و کرایه اتاقش را فراهم نماید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی جزء حدادی مطلق 17 آگوست 14

شهید علی جزء حدادی مطلق

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی فرزند اسماعیل، ششم مردادماه هزاروسیصدوپنجاه‌ونه در روستای کلاته دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی را که خواند ترک تحصیل کرد تا یاور نان‌آور خانواده، پدر مهربانش، باشد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید امیر جراح 17 آگوست 14

شهید امیر جراح

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آقا شعبانعلی در شهریور سال چهل‌‌وهفت در پایتخت ایران‌‌زمین، آمدن امیر، مرد کوچکش را به فال نیک گرفت و خداوندش را هزاران شکر گفت.

پدر نظامی بود و شغل پدر سبب شد که امیر فقط تحصیلات دورۀ ابتدایی را در تهران سپری کند و برای ادامۀ تحصیل و زندگی همراه خانواده به دامغان مهاجرت کردند. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالقاسم جابرزاده 17 آگوست 14

شهید ابوالقاسم جابرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابوالقاسم فرزند علی‌اصغر، در تاریخ دوم فروردین سال هزاروسیصدوبیست‌ویک در روستای حسین‌آباد دولاب دامغان به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر روزگار را گذراند. برای سربازی به تهران رفت. در زمان بیکاری به گرمابۀ برادر می‌رفت و به او کمک می‌کرد. در سال هزاروسیصدوچهل‌ودو ازدواج کرد و به تهران آمد و همان‌جا ساکن شد. خداوند به او هفت فرزند عطا کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب