نوشته هایی با برچسب دامغان
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
نوزدهمین روز تیرماه هزاروسیصدوچهل، صبح بود و آغاز بودن و طلوع مهربانی خورشید در مسیر سبز کوچۀ زندگی سیدمحمد و سیدهسکینه در دل روستای کویری حسنآباد دامغان. رایحۀ دلانگیز تولد دومین فرزند خانواده بههمراه عطر خوش صلوات در فضای خانۀ پرمهر و صفایشان پیچید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آخرین روز فروردین سال هزاروسیصدوچهلوهشت بود که خدا سیدجعفر را به آقابزرگ و ساداتبیگم بخشید. بچه را که به دست ساداتبیگم دادند، یادش افتاد که قالیچهای را نذر اسبهای تعزیۀ محرم کرده است. لبخندی زد و پسرکش را بوسید بعد هم کنارش خواباند و از ایمان و عشق امام حسین(ع) در گوشش نغمهها خواند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسن فرزند احمد، دهم آبان هزاروسیصدوچهلوسه در روستای کبوترخان بهدنیا آمد. بعد از مدتی بهاتفاق خانواده به شهر دامغان عزیمت کرد. تحصیلات خود را تا پایان دورۀ راهنمایی با موفقیت پشتسر گذاشت و وارد دبیرستان شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مصطفی فرزند یدالله، دوم آذرماه هزاروسیصدوچهل در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدر او در شهربانی خدمت میکرد. به همین دلیل در چهارسالگی به کاشان نقل مکان کردند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حبیبالله سمیعی، فرزند سیفالله، متولد دوم فروردینماه هزاروسیصدوسیونه (ه.ش) روستای ابوالبق است. این سرباز فداکار اسلام در عملیات «شهید مدنی» که از سوی ارتش جمهوری اسلامی ایران لشکر ۱۶ زرهی قزوین در منطقۀ سوسنگرد (موسیان) صورت گرفت، در تاریخ بیستوهفتم شهریورماه هزاروسیصدوشصت براثر اصابت ترکش به شهادت رسید. این شمع شاهد برای دوره آموزشی به پادگان چهلدختر شاهرود رفت و مابقی خدمتش در لشکر ۱۶ زرهی قزوین ادامه یافت و از همین پایگاه برای مأموریت به منطقۀ جنگی اعزام شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
احمد سمیعی فرزند حسن در سال هزاروسیصدوسیویک در دامغان به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود. تا ششم ابتدایی سابق درس خواند. سال پنجاهوچهار ازدواج کرد. از سال پنجاهوپنج تا پنجاهوهفت در مهدیشهر، از سال پنجاهوهفت تا شصتویک در دامغان و از آن تاریخ به بعد در ارومیه زندگی کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
پنجمین روز اولین ماه سرد زمستان سال هزاروسیصدوپنجاهویک، چراغ خانۀ گلمحمد با تولد رمضان، روشن شد. اشک شوق در چشمان پدر و مادر حلقه زد. لبهایشان شکرگزار خداوند بود و دلهایشان سرشار از شادی و شور.رمضان در آغوش گرم مادر و سایهسار مهربانی پدر، در هوای لطیف و پاک روستا بالید و پا به دبستان گذاشت. کودکی بیش نبود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و در فاصلۀ زمانی کوتاه بعد از انقلاب، هجمۀ متجاوزان به میهن اسلامی ایران آغاز شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
فرزند دوم کربلایییعقوب، سال هزاروسیصدوشانزده در دامغان به دنیا آمد. وی را اسمعیل نامیدند. نام مستعارش نعمتالله بود. سوادش در حد خواندن و نوشتن بود. از همان کودکی مشغول به کار کشاورزی و دامداری شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر فرزند عباسعلی، در تاریخ هزاروسیصدوچهلوسه، در روستای حسنآباد دامغان به دنیا آمد.بهعلت مشکلات مالی درس نخواند و به یاری پدر شتافت و به کار کشاورزی و کارگری پرداخت تا کمکنانآور خانواده باشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در دومین روز از بهار سال چهلودو آن زمانی که هنوز سربازان خمینی کبیر در گاهوارهها بودند، در روستای تویه دروار دامغان، چشم خانواده متدین و روحانی «سلطانی» به فرزندی روشن شد که در تاریخ این سرزمین جاودانه گردید. کسی که هم فرزند خلفی برای پدر روحانی خود و هم انسانی آگاه و فرهیخته برای جامعهاش شد؛ تا در سالهایی که جامعه اسلامی ما نیاز به چنین سلحشورانی دلیر داشت، نقش یک قهرمان شهید را ایفا کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب