جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب گلزار شهدای دامغان

شهید حسین فتاح 2 سپتامبر 14

شهید حسین فتاح

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در هوای سرد و سنگین دی‌ماه در روستای دورافتاده اندرخ از توابع مشهد کودکی به دنیا آمد که نامش را حسین گذاشتند. او دومین فرزند خانواده بود. حسین آرام‌آرام در میان مردمی مهربان، ساده و صمیمی بالید. تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رساند. چرخ زندگی می‌‌چرخید؛ اما نه به کام دل بلکه به‌‌سختی. روزگار بر وفق مراد نبود. حسین پا به دوران نوجوانی گذاشته و نگذاشته سایه پدر و مادر از سر او رخت بربست.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدصادق گیلان 1 سپتامبر 14

شهید محمدصادق گیلان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال ‌‌هزاروسیصدوچهل‌‌وسه هجری شمسی، روستای قلعه چهارده (دیباج) دامغان، مسلم و معصومه در انتظار تولد فرزند چهارم خود نشسته‌اند. نوزاد پسر بود. نامش را محمدصادق نهادند.کودکی و نوجوانی‌اش در محیط روستا سپری و درآمد خانواده‌اش از دست‌رنج کار کشاورزی و کارگری پدر و خودش تأمین می‌شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدتقی خیمه ای 1 سپتامبر 14

شهید محمدتقی خیمه ای

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در یکم فروردین سال هزاروسیصدوسی‌ونه فرزند دیگر تقی و فاطمه عبیری در روستای تویه‌رودبار دامغان به دنیا آمد. سه برادر و یک خواهر دارد. پدرش کشاورزی می‌کرد و محمدتقی سه سال بیشتر نداشت که پدر او را تنها گذاشت. بعد از آن مادر با پختن نان، مخارج زندگی او و خواهر و برادرانش را تأمین می‌کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مجتبی عوض آبادیان 1 سپتامبر 14

شهید مجتبی عوض آبادیان

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

برای مجتبی‌‌بودن باید مادری چون فاطمه داشته باشد که داشت و پدری چون علی‌‌اکبر که مؤمنانه از چشمه‌‌سار غدیر سیراب مهر ولایت شده باشد. خانه پرمهر مربی فتوّت و ارزش در گود ورزش، در هفدهمین روز خرداد سال چهل‌‌وشش قدمگاه طفلی شد که قرار بود در عنفوان نوجوانی، جوانمردی کند و مشق مشتاقی‌‌اش را به سرخط سر، در سردشت به سرانجام برساند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدرضا علیزاده 1 سپتامبر 14

شهید محمدرضا علیزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدرضا فرزند علی‌محمد، در تاریخ هزاروسیصدوچهل‌وپنج در دامغان متولد شد. در خانواده‌ای متعهد و مذهبی پرورش پیدا کرد. چون پدر کار در دستگاه دولتی را مناسب نمی‌دانست به شغل آزاد پرداخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید فرامرز علی حسینی 31 آگوست 14

شهید فرامرز علی حسینی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هنوز یک سال و هفت ماه از بهار عمرش نگذشته بود که سخت مریض شد. هر چه او را دکتر می‌بردند فایده نداشت. دچار چندین مرض شده بود. بالاخره دکتری راه چاره را چنین بیان کرد: «او را بستری کنید. قول نمی‌دهم درمان شود. بهترین راه این است که برای شفای این طفل ‌معصوم دست به دامن حضرت ‌ابوالفضل(ع) بشوید.» بعد از بستری، طبیب گفت: «اگر امشب جان سالم به در برد که هیچ وگرنه از دست خواهد رفت و تنها راه علاج درمان همان است که گفتم.»

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید اسماعیل علی آبادیان 31 آگوست 14

شهید اسماعیل علی آبادیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هنوز سه بهار از عمرش سپری نشده بود که از نعمت پدرش محمدقلی محروم شد. از کودکی مهربان بود و مردم‌‌دوست و پشتکار عجیبی داشت. هر مسئولیتی را که می‌پذیرفت به نحو احسن آن را انجام می‌داد.

در سال هزاروسیصدونوزده چشم به جهان گشود. در روستای علی‌آباد مطلب‌خان از توابع شهرستان دامغان. از همان طفولیت معلوم بود که در آینده مرد بزرگی خواهد شد. علاقه‌اش به قرآن و نماز اول ‌‌وقت و جمعه ‌‌و جماعت بر این باور می‌افزود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی غریب بلوک 31 آگوست 14

شهید علی غریب بلوک

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چند ماهی بود که آقای مسلم غریب‌‌بلوک و همسرش شهربانو، در انتظار تولد کودک خود بودند.سال هزاروسیصدوچهلونه بالأخره انتظار به سر رسید و برای اولین بار گریه نوزادی خانه آقای غریب بلوک را پر از شادی و طراوت کرد. پدر به برکت تولد اولین فرزند، نام اولین امام خود را روی او گذاشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسن عزیزیان 30 آگوست 14

شهید حسن عزیزیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بی‌ریا بود و فقط به رضای حضرت حق می‌اندیشید. گمنام بود اما نام‌آور؛ نسبت به دیگر رزمندگان سن و سالی داشت و مانند برادر بزرگتر سایه‌اش بر سر سنگرنشینان می­نشست. هم‌‌رزمانش طعم شجاعت و تدبیر او را در شب‌های عملیات برای همیشه در ظرف جان­شان نگه خواهند داشت.

 در سال هزاروسیصدوسی‌وچهار در روستای محمدآباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد.‌‌ در دامان پرمهر خانواده‌ای مذهبی و اصیل. با ورودش چلچراغی شد برای نورانیت خانه پدر و گرمای دل مادر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود عزیزی 30 آگوست 14

شهید محمود عزیزی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هشتمین روز مردادماه سال ‌‌هزاروسیصدوچهل صدای گریه‌‌اش که در فضای خانه پیچید، شادی در دل اهالی خانه جای گرفت و اشک شوق در چشمان علی‌‌اکبر و سیده‌‌صغری حلقه زد. در آسمان ابری چشمانشان شکر و رضا موج می‌‌زد.نامش را محمود هم‌‌نام پیامبر پاکی و نور گذاشتند.در تهران به دنیا آمد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب