نوشته هایی با برچسب شهدای دامغان
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
زادگاهش به گاه طلوع جلوهگاه رگهای سرخ عطش صبحگاهی خورشید بوده است؛ از ازل تا به ابد. خلیلالله عالِم بود به قسمهای خداوند بر هر آنچه که آفریده است؛ از لبهای ترکخوردۀ کویر تا دستان پر از دعای درختان و دل بیپروای نسیم و چشم آینهوار و خروشان آب.
آقا سیدخلیل، بیشمار معجزۀ خداوند را در زایش و رویش قسمهایش، در آیه آیۀ هستی، بارها و بارها به نظاره نشسته بود. این بار ذکرهایی به روانی آب بر لبان همسرش جاری شده بود؛ در اولین قدمهای مهرماه سال سی در قاسمآباد، آبادی قسمهای رنگین خداوند بر مردمان مهرپرورش؛ تولد دیگری رخ داد و رویشی از جنس معجزههای خوب خداوند در خانۀ آقا سیدخلیل اتفاق افتاد و مؤذن روستا به یمن ورودش بر مناره، اذان شکر سر داد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روستای کویری قاسمآباد چند سالی بود که با همت و تلاش و دارایی اندک مردم باصفایش و قناعت استاد سیدجواد بنا با خانههای گلی و فرسوده از بادهای کویری، خداحافظی کرده بود.
نظم و پاکیزگی آقاسیدجواد بر همگان روستا اثبات شده بود. چرخ روزگار میچرخید و زندگی آقاسیدجواد هم. شهریورماه سال چهلوشش، بیست روزی در روستای حسنآباد جا خوش کرده بود که سیدحسین پا به دنیای آقاسیدجواد و شهربانو خانم گذاشت.
شهربانو که زن پاک و باایمانی بود، زمزمه کلام حق را در گوش سیدحسین نجوا میکرد تا با عشق به معبود و چهارده معصوم(ع) گوشت و خونش الفتی گیرد و رشد کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سیدحسن تقوی فرزند سیدابوالقاسم در سوم فروردین هزاروسیصدوسیوچهار با تولدش بهار خانواده را زیباتر کرد. دومین فرزند بعد از یک برادر و قبل از سه خواهرش بود. تحصیلاتش را در روستای زادگاهش حسنآباد دامغان سپری کرد. همراه پدر مشغول کار شد تا وقتی که زمان سربازیاش فرا رسید. دو سال در تهران خدمت سربازیاش را گذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آخرین روز تابستان سال هزاروسیصدوچهلودو، خدا خواستۀ چندینساله عبدالکریم و مرضیه را اجابت کرد و درخت آرزوهایشان را به ثمر نشاند. در بندرگز متولد شد و اسمش را غلامرضا گذاشتند و در کنارش بهاریترین پاییز را با شور و شوق و لبخند گذراندند.
تازه به حرف آمده بود و با هر مامان و بابا گفتنی، قند را توی دل پدر و مادرش آب میکرد که خزان مرگ به باغ وجود مادر زد و شرنگ غم بیمادری را به جانش ریخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در آخرین ماه سال یکهزاروسیصدوچهل در دامن مادری از سلالۀ سادات و پدری متدین و متعهد آفتاب عمرش طلوع کرد. پدرش، رحمتالله، نام زیبای عبدالله را برایش برگزید. او نهمین فرزند خانواده بود. پدرش خیاط بود و از این راه امورات خانوادۀ پرجمعیتش را میگذراند و خدای را شاکر بود. ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دنیا تو را فریاد میزد، وقتی که آمدی و گامهایت نشان پرواز داشت نه ماندن و اقامتگزیدن بر پهنۀ این خاک. از این جهت بود که سیدعلیاصغر نامت را به حرمت آفتابیترین معنای آفتاب و خورشید مشرقزمین رضا نهاد. هنگامیکه در دومین روز اردیبهشت چهلویک چشم در چشم مادر گذاشتی، همچون گامهای مردانه و استوار پدر قدم در راه زندگی نهادی و توکل و صبر آموختی. در زادگاهت دامغان درس خواندی و بزرگ شدی. ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حضور این خاندان بزرگ و عالم، مایه آبروی این شهر و مردمش بوده و است. مرامشان یاری خلق و کسب رضای خالق میباشد؛ با پیشینهای به اندازه حافظه گذشتگان تا اکنون. اهل پرهیز و زهد بود؛ چنانکه آوازه جوانمردی و زهدشان، زبانبهزبان گشت و سینه به سینه حفظ شد و در جان مردم شهرمان خانه کرد. سرای آنان، جایگاه فروتنی، مهربانی و برادری بود تا امروز که ما با فرزندی از این خاندان به نام آقا سیدمحمود آشنا باشیم. کسی که به حرمت اجدادش خانهاش را با آبرو و صفای دل، مأمن مردم شهر کرده است. طعم خوش مهماننوازی و بیتکلفی، بخشش و وفای به عهد و رازداریاش بر ذائقه تمام مردم شهر، خوش نشست. آقاسیدمحمود استاد حوزه و دانشگاه و امام جمعه و جماعت شهر است و پدری مهربان برای فرزندان، در کنار خانم امینیان که در مادری و اخلاص و مردپروری گوی سبقت را از بیشمار زنان ربوده است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سیدمحمد فرزند سیداحمد، بیستم آبان هزاروسیصدوچهلوچهار در دامغان به دنیا آمد. پدر با شغل بنایی چرخ زندگی را میچرخاند. محمد تا سوم دبیرستان تحصیل کرد. وقتی پدر در خانه نبود او مرد خانه بود و هیزم جمع میکرد که مادر و بچهها در سرمای زمستان راحت باشند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حبیبالله فرزند فضلالله، شانزدهم تیر سال هزاروسیصدودوازده در شهر دامغان به دنیا آمد. پس از گذراندن دوره ابتدایی (ششم)، برای تحصیل به حوزه رفت و به فراگیری علوم دینی مشغول شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدباقر فرزند نصرتالله، یکم خرداد هزاروسیصدوچهلوشش در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی خواند و برای حضور در جبههها ترک تحصیل کرد و به عضویت رسمی سپاه درآمد.
او پس از رشادتهای فراوان بیستوپنجم اسفند هزاروسیصدوشصتوسه در عملیات بدر، شرق دجله مفقودالأثر شد و بعد از شانزده سال به انتظار طاقتفرسای خانواده پایان داد و به دیار خود بازگشت. آثار بر جای ماندۀ او، در فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب