جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب شهدای دامغان

شهید غلامحسین سفیدیان 17 آگوست 14

شهید غلامحسین سفیدیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند اسماعیل سفیدیان، دهم آذر هزاروسیصدوسی‌‌وهفت در روستای چهارده (دیباج) دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در روستای چهارده گذراند و چون امکانات بیشتری برای تحصیل در مقاطع بالاتر نبود، مجبور به ترک تحصیل شد. سپس برای امرار معاش خود و خانواده‌اش مشغول به کار کشاورزی در زمین پدرش شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود سرکاری 17 آگوست 14

شهید محمود سرکاری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

روستای برم یکی از توابع شهرستان دامغان، دهم فروردین هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار شاهد تولد کودک محمدتقی و مریم بود.

نامش را محمود گذاشتند. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی در زادگاهش گذراند. از کودکی به نماز و روزه علاقه نشان می‌داد. همیشه با هم‌‌‌‌‌‌سن‌‌وسالانش، خوش‌‌رفتار و مهربان بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید شعبان سجادی 17 آگوست 14

شهید شعبان سجادی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شعبان، فرزند دوم احمد سجادی، سومین روز فروردین‌‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وشش در روستای طزره از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود.تحصیلاتش را در زادگاهش شروع کرد و تا سطح دیپلم با نمرات عالی پیش رفت. در دامغان دانشجوی تربیت‌‌معلم شد و تابستان‌‌ها را هم در طزره کارگری می‌کرد تا هزینۀ تحصیل و کرایه اتاقش را فراهم نماید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی جزء حدادی مطلق 17 آگوست 14

شهید علی جزء حدادی مطلق

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی فرزند اسماعیل، ششم مردادماه هزاروسیصدوپنجاه‌ونه در روستای کلاته دامغان به دنیا آمد. تا پنجم ابتدایی را که خواند ترک تحصیل کرد تا یاور نان‌آور خانواده، پدر مهربانش، باشد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید امیر جراح 17 آگوست 14

شهید امیر جراح

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آقا شعبانعلی در شهریور سال چهل‌‌وهفت در پایتخت ایران‌‌زمین، آمدن امیر، مرد کوچکش را به فال نیک گرفت و خداوندش را هزاران شکر گفت.

پدر نظامی بود و شغل پدر سبب شد که امیر فقط تحصیلات دورۀ ابتدایی را در تهران سپری کند و برای ادامۀ تحصیل و زندگی همراه خانواده به دامغان مهاجرت کردند. ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالقاسم جابرزاده 17 آگوست 14

شهید ابوالقاسم جابرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابوالقاسم فرزند علی‌اصغر، در تاریخ دوم فروردین سال هزاروسیصدوبیست‌ویک در روستای حسین‌آباد دولاب دامغان به دنیا آمد. در کودکی پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی مادر روزگار را گذراند. برای سربازی به تهران رفت. در زمان بیکاری به گرمابۀ برادر می‌رفت و به او کمک می‌کرد. در سال هزاروسیصدوچهل‌ودو ازدواج کرد و به تهران آمد و همان‌جا ساکن شد. خداوند به او هفت فرزند عطا کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید اکبر ثوری 17 آگوست 14

شهید اکبر ثوری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اکبر ثوری فرزند استادعلی در سال هزاروسیصدوسه در دامغان به دنیا آمد. از نوجوانی شروع به کار کرد. مغازه‌ای برای خود دست‌‌وپا کرد و زندگی تشکیل داد. صاحب شش فرزند شد. هم‌زمان با کار به نهضت سوادآموزی می‌رفت تا گذشته را جبران کند. برای قرائت قرآن هم به مسجد می‌رفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی اکبر تیموری 17 آگوست 14

شهید علی اکبر تیموری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در بیست‌‌وپنجم دی هزاروسیصدوچهلوشش، پسر مریم و محمدتقی به دنیا آمد. پدرش اسمش را گذاشت علی‌‌اکبر. به گفته خانواده، تولدش عید نوروز است ولی در شناسنامه تاریخ تولد او دی‌‌ماه است و محل تولد، امیرآباد (امیریه) دامغان.

ابتدایی را در مدرسه فارابی روستای امیرآباد و راهنمایی را در همان جا خواند. علی‌‌اکبر مدرسه را دوست داشت و به گفته خودش باید به مدرسه برویم، سواد یاد بگیریم. وقت‌‌های بیکاری ورزش میکرد و یا با پدر و مادرش به مسجد میرفت. علی‌‌اکبر در مسابقه‌‌های ورزشی تیم استقلال امیرآباد شرکت میکرد و پینگ‌‌پنگ هم بازی میکرد. هنر دیگری هم به غیر ورزش داشت؛ کوبلن‌‌دوز خوبی بود و برای بیشتر فامیل یادگاری میدوخت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد حسین تولی 17 آگوست 14

شهید محمد حسین تولی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هم‌‌چون شاپرکی رقص‌‌کنان در آغوش زمین جای گرفت. به یمن آمدنش هزاران ستاره در دل پدر و مادر خندید. بهار سال چهل‌‌وشش خداوند گل وجود محمدحسین را به گلستان آقاذوالفقار عطا نمود. پدر از شوق تولد فرزند، پیشانی بر خاک نهاد و بارها و بارها سجدۀ شکر به‌‌جای آورد.

محمدحسین روزهای شیرین خردسالی و کودکی را با تمام وجود تجربه می‌‌کرد. کردکوی گرگان زادگاهش بود و زادگاه تمام خاطرات کودکی‌‌اش.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد علی تک 17 آگوست 14

شهید محمد علی تک

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در نیمۀ مرداد هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار، وقتی آسمان کویری شهر پر از ستاره می‌‌شد همۀ دست‌‌ها رو به آسمان قد کشیده بود تا پسری در خانوادۀ محمدرضا چشمانش را باز کرد.

نامش را محمدعلی گذاشتند. نگاهش عمیق بود و دورپیما؛ تا روشنای ستارگان بالای سرش.

محمدعلی تحصیلاتش را تا سوم متوسطه در زادگاهش دامغان گذراند. نوجوان که بود در کنار دوستانش از بسیجیان مخلص پیرو ولایت شد. از همان جوانانی که تا آخرین نفس در راه ولایت سر ‌‌باختند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب