جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب شهدای دامغان

شهید محمدرضا عالمی 23 آگوست 14

شهید محمدرضا عالمی

 

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مهربان بود و دل‌‌سوز. شوخ‌طبع بود و کمپانی خنده. امکان نداشت کسی در کنار او بنشیند اما گل لبخند بر لبانش شکوفا نشود. هیچ‌ وقت خودش را مقید به دنیا نکرد. همه چیز را در سایۀ امتحان و سرنوشت الهی می‌دانست. در خانه به مادر کمک می‌کرد و در انجام وظایفش کوشا بود.در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در شهرستان دامغان چشم به جهان هستی گشود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدحسین نادعلیزاده 22 آگوست 14

شهید محمدحسین نادعلیزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال هزاروسیصدوچهل، فرزند چهارم عباس و مرضیه به دنیا آمد. او را محمدحسین صدا زدند. سه خواهر و یک برادر دارد. پدرش کشاورز بود. ابتدایی را در روستای بق دامغان گذراند  و برای خواندن راهنمایی به بهشهر رفت. برادرش، محمدرضا، هزینه تحصیل او را می‌داد. درس را سال اول راهنمایی رها کرد. شاگردی کرد. بعد از مدتی مغازه صافکاری‌اش را سروسامان داد و کارش به طور مستقل شکل گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید نعمت الله نادعلیزاده 22 آگوست 14

شهید نعمت الله نادعلیزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نعمت‌الله فرزند عباسعلی، متولد پانزدهم تیرماه هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در شهر بهشهر است. دوره ابتدایی را در مدرسه کمال‌‌الملک و مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید قلندری و دوره دبیرستان را در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان دکتر علی شریعتی بهشهر به اتمام رسانید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید کیومرث ناصحی 22 آگوست 14

شهید کیومرث ناصحی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

علی‌‌اصغر فرزند محمود ناصحی و لیلا ملک‌‌جعفریان، در سال هزاروسیصدوچهل‌‌ویک در خانواده‌ای مؤمن و ساده در روستای دروار شهرستان دامغان به دنیا آمد. نام او را کیومرث گذاشتند که خود به معنی زنده و جاوید است. کیومرث تحصیلات خویش را تا کسب دیپلم ادامه داد و سپس در کارخانه «ابزارمهدی» مشغول کار شد.

در سال شصت‌‌وچهار با خانم فاطمه ناصحی ازدواج کرد و سپس عازم جبهۀ نبرد شد. او در جبهه کمک‌‌تیربارچی بود و مدت صدوبیست‌‌وپنج روز با همه وجود با دشمن جنگید. سپس در شلمچه عملیات کربلای ۵  براثر اصابت ترکش به سر، شربت شهادت را نوشید و جاودانه شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای روستای دروار به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمدرضا ناصریان 22 آگوست 14

شهید محمدرضا ناصریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدرضا سال هزاروسیصدوسی‌ودو در دامغان به دنیا آمد. پدر و مادرش، علی‌رضا و لیلا نام دارند. پدرش مجبور بود به گرگان برود و به حفر قنات بپردازد.

محمدرضا از همان دوران هم کار می‌کرد هم به تحصیل ادامه می‌داد. به‌عنوان کارگر ذوب‌آهن مشغول به کار شد. در مبارزات انقلابی و راه‌‌پیمایی‌ها شرکت داشت. به سفارش خانواده ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چهار فرزند است.

با شروع جنگ، از طریق پشتیبانی جنگ به جبهه رفت و به‌عنوان راننده کمرشکن فعالیت نمود. بیست‌وچهارم فروردین هزاروسیصدوشصت‌وشش به مریوان، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ رفت و هفتم اردیبهشت هزاروسیصدوشصت‌‌‌وشش به‌‌‌علت بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمدحسن ناظمی 22 آگوست 14

شهید محمدحسن ناظمی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دهمین فرزند آقا ‌‌ابراهیم در دوازدهمین روز فروردین سال چهل‌ونه چشم گشود و با خود هزار بهار آورد تا آنگاه ‌که در هفدهمین بهار عمرش مسافر آسمان شد، طراوت یادش در جان‌ها بماند. چون روز تولدش مصادف با بیست‌وهشت صفر بود او را محمدحسن نامیدند. از همان دوران کودکی و نوجوانی قانع بود و اخلاق و رفتارش زبان‌زد خاص و عام.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید علی اصغر ناهیدی 22 آگوست 14

شهید علی اصغر ناهیدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

بیستمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوسی‌‌وشش بود که صدای دومین پسر محمد ناهیدی در خانه پیچید. اسمش را علی‌اصغر نهادند. او در روستای ورزن چهارده (دیباج) دامغان به دنیا آمد.علی‌اصغر تحصیلاتش را تا چهارم ابتدایی ادامه داد.

سپس در کنار پدر به کار چوپانی پرداخت. وقت‌‌های بیکاری‌اش را با ورزش فوتبال پر می‌کرد. مدتی هم کارگر شرکت حفاری بود.سال پنجاه‌‌وپنج تا پنجاه‌‌وهفت در شهر تبریز خدمت سربازی‌اش را سپری کرد.

مدت بیست‌‌ویک روز در جبهه خدمت کرد. یک بار از ناحیه پا مجروح شد. دومین روز خردادماه سال هزاروسیصدوشصت‌‌ویک در عملیات  ‌الی‌بیت‌‌المقدس (آزادسازی خرمشهر) با برخورد ترکش به سینه و پاهایش به شهادت رسید.

 پیکر پاکش پس از تشییع در روستای ورزن چهارده به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید دانش نبیلی 22 آگوست 14

شهید دانش نبیلی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سومین فرزند علی نبیلی و فاطمه پسری بود که هفدهم آذر‌‌ماه هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در مهدیشهر سمنان دیده به جهان گشود. نامش را به یاد دایی فرهیخته‌اش دانش گذاردند.

پدرش با کشاورزی، امورات سه برادر و سه خواهرش را تأمین می‌کرد. فقط تا کلاس دوم ابتدایی درس خواند؛ سپس در کنار پدر مشغول به کار شد. گاهی هم گوسفندان را به چرا می‌برد و چوپانی می‌کرد.

چندی بعد برای سکونت همراه خانواده‌اش عازم روستای کلاته‌‌رودبار شد. با رسیدن به سن هیجده‌‌سالگی دفترچه سربازی گرفت و از طرف ارتش عازم جبهه غرب شد.

سی‌‌ویکم تیرماه سال هزاروسیصدوشصت‌‌وشش در منطقه سومار با برخورد ترکش، به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای کلاته‌‌رودبار دامغان به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید رمضان نجار 22 آگوست 14

شهید رمضان نجار

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آن شب تمام ذرات عالم در غم فراق مولا علی(ع) بودند و فرشتگان هفت آسمان نیز هم‌‌نوای‌شان. با هزار نام، خدای‌شان را می‌‌خواندند. سحرگاهِ شبی که قدر نامیده شد، تا مراتب قدرشناسی اندک‌شان را در پیشگاه معبودشان برده و بر تقدیر علی و رستگاری‌‌اش گواهی تاریخ را تکرار کنند.

در میان غم و اندوه و ماتم عالمیان، فریادهایی بود از جنس تولد و رویش. در گیرودار زمزمه‌‌های عاشقی و حق‌‌خواهی انسان‌‌ها و تمام ذرات عالم، فرزندی به دنیا آمد. مثل همه آدمیان، قلبش روشن بود به نور حق و مؤمن بود به عظمت هزار نامی که خوانده بودند خالقش را. خالقی که شب قدرش راه‌‌گشا بود برای روزهای عمر اندکشان.

رمضان بود که پا به دنیا گذاشت. در بیستم اسفند سال چهل‌‌وشش، تا هفده قدر دیگر را با زمزمه «یا نور فوق کل نور» پشت سر گذارد. مادر درحالی‌‌که بر تنهایی فرزندان علی(ع) اشک می‌‌ریخت، کودکش را رمضان نام گذاشت. چراکه باور داشت خداوند مهربان حتی در شب‌‌هایی که برگزیده‌‌ترین بندگانش در تندباد حوادث دنیا از شمشیرهای زهرآلود به کینه آل طغیان در امان نیستند، باران موهبتش همچنان بر زمینیان می‌‌بارد.

در شبی که از هزاران شب بالاتر بود، شبی که شمشیر حق و عدالت، زخم‌‌خورده بی‌‌عدالتی دنیا شد؛ در رمضان سال چهل‌‌وشش، رمضان، هدیه گران‌‌قدری برای آقامحمدعلی و معصومه‌‌خانم بود.

دوران کودکی را در روستای کلاته‌‌خیج، از توابع شهرستان شاهرود سپری کرد. پدرش کارگر ذوب‌‌آهن بود و استاد نجاری هم. او در کنار پدر، رویاهای کودکی‌‌اش را در قاب‌‌های چوبی کارگاه پدر به تصویر می‌‌کشید. تا پایان دوم ابتدایی را در روستا گذراند.

پس‌ ‌از آن به دامغان مهاجرت کردند. تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. دوره دبیرستان را در مجتمع امام‌‌خمینی تا سال دوم ادامه داد. رمضان که از دوازده‌‌سالگی با نور کلام امام و مردم انقلابی آشنا شده بود، پانزده سال داشت که برای اولین بار به جبهه‌‌های غرب اعزام شد. چهار مرحله به میدان جنگ رفت. عمر روزهای بودنش در بزمگاه عاشقی، دویست‌‌وشصت‌‌ویک روز بود. طلائیه سرزمین سرخ و تشنه، قرارگاه دل طوفان‌‌زده‌‌اش شد.

طلائیه در سکوت، تمام رازهایش را در گوش جان رمضان زمزمه کرده بود تا در گمنام‌‌ترین لحظه‌‌ها که صدای عدالت در ژرفای چاه‌‌های کوفه خاموش می‌‌شد، رمضان نیز به بی‌‌ادعاترین مقتدای تاریخ بپیوندد.

 در نوزدهمین شب ماه رمضان سال شصت‌‌وچهار (پانزدهم خرداد) به مولایش پیوست و در بی‌‌نهایت عشق جاری شد و ردپای او در افق‌‌های جاودانه فردوس رضای دامغان بر سنگ مزارش پیداست.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمد نجاری 22 آگوست 14

شهید محمد نجاری

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمد فرزند عباس در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وسه در غنی‌‌آباد دامغان با تولدش کانون گرم خانواده را گرم‌تر کرد. مادرش می‌گوید: «لالایی‌ام برای خواباندن محمد در بچگی خواندن سوره‌های کوچک قرآن بود.»پدرش در جهاد کار می‌کرد. ابتدایی را در زادگاهش روستای غنی‌آباد خواند. روستا مدرسه راهنمایی نداشت؛ به همین خاطر محمد در گرما و سرما راه هفت‌‌کیلومتری را تا دامغان به عشق درس، با دوچرخه طی می‌کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب