نوشته هایی با برچسب شهدای دامغان
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سومین روز فروردین سال چهلونه به دنیا آمد و مادر تصمیمش را برای اهل خانه بازگو کرد. نامش را حسینعلی گذاشت. کودکی مملو از شادی در کنار پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده روزگار را میگذراند. تحصیلات دوره ابتدایی را در روستای خورزان گذراند. هشت سال داشت که انقلاب مردم ایران چهرۀ پیروزی به خود گرفته بود. حسینعلی نوجوانی شده بود شجاع که در کنار پدر و مادر به کارهای کشاورزی نیز میپرداخت و درسش را هم میخواند. تحصیلات دوره راهنمایی را تا پایان سال دوم ادامه داد و چهاردهساله بود که با کسب رضایت پدر و مادر و تشویق برادرش عباسعلی وارد حوزۀ علمیه حاجفتحعلیبیک دامغان شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در کویر تفتیده و بادهای سوزان، مردی از مردان خدا در روستای احمدآباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. حاجغلامحسن نامش را ابوالفضل نامید تا طبق عهدی که با خدایش بسته بود، در آن کویر خشک یادآور سقای تشنهلبان حسین(ع) باشد و از کاروان سالار عشق، معرفت به ارث ببرد. به همین منظور در مراسم تاسوعای حسینی که هرساله در روستای خورزان برگزار میشود سقایی میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداء والصدیقین”
محمد خدادادی در دیماه سال هزاروسیصدوچهل در خانوادهای کشاورز و زحمتکش در روستای مؤمنآباد دامغان به دنیا میآید. تحصیلات ابتدایی را در روستا میگذراند. بعد از آن تحصیل را رها میکند و به دنبال کار به تهران میرود. روزها کار میکند و شبها درس میخواند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستوششمین روز از شهریور سال چهل، خدا آرزوی دهسالۀ محمدابراهیم خدابندهلو و سکینه خانم را برآورده ساخت و دیدگانشان را به تولد کودکی روشن نمود.
اسمش را به نیت امام هشتم «علی بن موسیالرضا(ع)» محمدرضا گذاشتند و با هزار عشق و امید به تربیتش پرداختند. محمدرضا تا دوازده سال، تنها فرزند خانواده بود. در روستای علیآباد دامغان در کنار پدر و مادری زحمتکش بزرگ میشد و درسهای بزرگتری میگرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در شرقیترین نقطۀ ایران، مشهد که خورشید به احترام طلوع میکند و نقارههایش گوش آسمان را کر، در اولین روز بهار، علیاصغر و همسرش سومین فرزند را در آغوش گرفتند و به یمن ورودش به پابوسی مولایش امام رضا(ع) شتافتند و در زیر بارش مهربانیاش نام فرزندشان را محمدرضا گذاشتند که تا نفس برمیآورد، بندهای باشد از بندگان راضی خداوند و در مسیر «رضاً به رضائک» گام بردارد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامحسن فرزند عباسعلی بهمن سال هزاروسیصدوچهلونه در روستای غنیآباد دامغان به دنیا آمد. ابتدایی را در غنیآباد و راهنمایی را در دامغان گذراند. هر روز کله سحر بیدار میشد و پای پیاده میرفت دامغان تا به کلاس درس برسد. علیرغم کمبود امکانات، همیشه نمرات خوبی میگرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آبان سال چهلوچهار بود که ورودش را با گریه آغاز نمود. او را علیرضا نامیدند. کودکی که شعف و شادی خانواده را دوچندان کرده بود. علیرضا در هفتسالگی وارد دبستان شد. دوران تحصیلش را در شهر دامغان سپری کرد. در حین درسخواندن به کارهای هنری نیز علاقه نشان میداد. حرف دلش را با نقاشی روی کاغذ نقش میزد و طراحی او در صفحات سفید چشمنواز بود. به ورزش فوتبال نیز علاقۀ زیادی داشت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسن فرزند رمضانعلی در سال هزاروسیصدوچهلوچهار در یک خانواده ششنفره در روستای چهارده (شهر دیباج) دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان ادامه داد و سپس به جبهه اعزام گردید. دوران بیکاریاش را در کورۀ خشتزنی کار میکرد و از این طریق به خانوادهاش کمک مینمود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدعلی فرزند اسماعیل و سیدهحلیمه قدمی سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر گرگان متولد شد. پس از بهپایانرساندن مقطع دبیرستان به عضویت سپاه پاسداران درآمد. در جبهه، گاه بهعنوان فرمانده دسته مسؤولیت داشته و گاه در خطوط پدافندی بهعنوان تکتیرانداز رزمیده است ولی بیشتر در تبلیغات کار کرده است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
29 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در هفدهمین روز خردادماه سال سیوهفت، خداوند فرزندی را به مشهدی عطا کرد که گلخند وجودش ثمرهای ناب برای اهل خانه شد.
ده روز پس از ولادت، نوزاد را برای خواندن اذان و اقامه و نامگذاری نزد حجتالاسلام والمسلمین ترابی بردند. حاجآقا نام ایشان را محمدرضا انتخاب کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب