نوشته هایی با برچسب شهادت
6 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
همیشه پای رفتن و عزم ساختن داشت. همیشه عشق سوختن داشت. هر جا که حلقهای بود و محتاج شمعی برای روشنگری، او هم بود. صدای بیدار زمان بود برای جادههای مشتاق تا بدانند شهیدان زندهاند. خاک متبرک جبههها زیر قدمهای او دوباره جان میگرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
6 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستم مهر هزاروسیصدوبیستوچهار، وقتی عطر باران فضای کوچهباغهای روستای تویهدروار را پر کرده بود و برگ زرد درختان زمین سبز روستا را رنگین میکرد، خانواده کوچک و سادۀ زینالعابدین افضلی صاحب فرزندی شد. پدر با همۀ عشق و ایمان فرزندش را در آغوش کشید و نامش را سیداسدالله نهاد و مادر با همۀ وجود درس مهربانی و ایثار را به او آموخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
6 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دومین روز آبانماه سال چهلوسه، با ماه حرام گره خورده بود. ماه خیمههای سوزان و مَشکهای بیدست. فاطمهخانم و آقا محمدحسن میزبان کودکی بودند که با هُرم نفسها و اشکهای کربلاییشان چشمانش را باز میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
6 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسینعلی و ماهنسا اولین فرزند خود احمدرضا را در سال هزاروسیصدوچهلوچهار در آغوش کشیدند.
دو برادر و چهار خواهر دارد. تحصیلاتش را تا دوم ابتدایی در روستای چهارده (شهر دیباج) خواند و سپس به شهر دامغان نقلمکان کردند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آسمان روستای نمکه در لحظههای نمور و نوازشگر پاییز سال هزاروسیصدوچهلوچهار، شاهد گریههای نوزادی بود که در خانۀ ساده و پر از ایمان آقا سیفالله و همسرش پا به دنیا گذاشته بود. نامش را ذبیحالله گذاشتند. چه کسی میدانست که ششمین فرزند خانوادۀ آقا سیفالله، سرنوشتی آمیخته با نامش خواهد داشت. آقا سیفالله، پاره تنش را از همان کودکی، نذر تمام صبوریهای آقای شهیدان کرده بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
یعقوب فرزند قدیر، دهم اسفند سال هزاروسیصدوچهلوسه در بالامحله دامغان به دنیا آمد. پنجاهونهروزه بود که پدرش را در حادثه رانندگی از دست داد. از آن زمان به بعد مادرش هم پدر بود و هم مادر و او را بهسختی بزرگ کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روز دهم مهرماه سال هزاروسیصدوچهل بود که صدای گریۀ طفلی به خانوادۀ مشهدی رضا شادی بخشید. در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدر، رانندۀ کامیون بود و با عبور از کوه و صحرا و با زحمت فراوان، چرخۀ زندگی ده سر عائله را میچرخاند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا فرزند حسین، سال هزاروسیصدوچهلوشش هجری شمسی در شهرستان دامغان، در دامان پرمهر خانوادهای مذهبی و دوستدار اهل بیت(ع) به جهان هستی چشم گشود و با نور وجودش خانهای را نورانی و با صفا کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمد پسر مشهدی عباس و عذرا در سال سیوهشت در روستای زرگرآباد دامغان چشم به جهان گشود. به علت مشکلات و فقر مالی خانواده موفق به ادامه تحصیل نشد و با خواندن پنج کلاس ترک تحصیل کرد. یکی دیگر از علل ترک تحصیل عدم حضور پدر بهعنوان سرپرست بود. چون در سن هفتسالگی سایه پدر را از دست داده بود و بار هزینههای زندگی به دوش مادر افتاده بود. میخواست بخشی از این بار را خودش به دوش بکشد؛ بنابراین به کار آزاد مشغول شد. مادرش بعد از فوت پدر در اداره بهزیستی مشغول به کار شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهلویک محمدحسن فرزند محمدهادی در شهرستان دامغان به دنیا آمد؛ در خانوادهای مذهبی و با ایمان.
دوران ابتدایی را در مدرسه شریعتپناهی درس خواند و مقطع راهنمایی را در مدرسۀ اروندرود گذراند. هنوز نوجوان بود که کارهایش را به قصد قربت انجام میداد. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در هنرستان صنعتی ادامه داد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب