مطالب منتشر شده در دسته ی "دایره المعارف شهدا"
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدباقر فرزند نصرتالله، یکم خرداد هزاروسیصدوچهلوشش در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی خواند و برای حضور در جبههها ترک تحصیل کرد و به عضویت رسمی سپاه درآمد.
او پس از رشادتهای فراوان بیستوپنجم اسفند هزاروسیصدوشصتوسه در عملیات بدر، شرق دجله مفقودالأثر شد و بعد از شانزده سال به انتظار طاقتفرسای خانواده پایان داد و به دیار خود بازگشت. آثار بر جای ماندۀ او، در فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
تابستان بود. آخرین ماه فصل گرم سال؛ آرامآرام خنکای پاییزی از راه میرسید. یوسف در شهریور سال هزاروسیصدوبیستوهفت در روستای خورزان دامغان در خانوادهای زحمتکش و متدین، ساده و بیریا به دنیا آمد. مشهدی علیاکبر و همسرش، خدا را به خاطر داشتن نعمت فرزندی سالم و زیباروی شاکر بودند. نامش را یوسف نهادند. دیری نپایید که یوسف کوچک طعم فراق پدر را در مذاق جانش احساس کرد و از خردسالی با کار و زحمتکشی خوگرفت. دوران کودکی و نوجوانی سخت و پرمشقتی را پشت سر گذاشت. زندگی در میان مردمانی کویری و سرد و گرم روزگار چشیده، از او مردی محکم و دیندار و در عین حال سادهزیست و کوشا و مهماننواز ساخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
پانزدهم دیماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در یک خانوادۀ متدین و مذهبی و زحمتکش در روستای مجیدآباد دامغان چشم به جهان گشود. دوران کودکی شهید برای چند سالی در روستاهای خورزان، عبداللهآباد و امروان سپری شد.
علیاصغر، پدر بزرگوار و شریف محمدمهدی در آغاز زندگی به شغل کارگری روی آورد و سپس به امور زراعت و کشاورزی پرداخت. خانوادۀ محمدمهدی به خاطر جاریشدن سیل و خسارتهای ناشی از آن، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از منطقه خورزان نقلمکان کردند و برای امرارمعاش به روستای عبداللهآباد رفتند. پدر خانواده برای مدت زمانی کوتاه در روستای امروان به خاطر اشتغال سکونت اختیار کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدعلی فرزند علیاکبر، نهم مرداد سال هزاروسیصدوچهلودو در روستای کبوترخان دامغان متولد شد و به مدرسه روستای خورزان که حوالی کبوترخان است رفت و تا پنجم ابتدایی درس خواند. چون روستا بیش از این امکانات تحصیلی نداشت به شهر دامغان رفت و مشغول تحصیل شد. به علت مشکلات معیشتی بعد از کسب مدرک سیکل، درس و مدرسه را کنار گذاشت و برای کمک به خانواده به کارگری و بنایی پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدحسن فرزند غلامحسین، بیستوچهارم اردیبهشتماه یکهزاروسیصدوچهل در روستای مجیدآباد دامغان چشم به جهان گشود و مقطع ابتدایی را در روستای خورزان گذرانید. چون در یک خانواده مذهبی رشد یافته بود تمایل زیادی داشت برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه برود. برای نیل به این هدف در سال هزاروسیصدوپنجاهوشش وارد حوزه علمیه حاج فتحعلیبیک دامغان شد. مدتی نیز در مدرسه علمیه موسویه (مدرسه آقا) در محضر درس استادان آن حوزه کسب فیض نمود و در این راه موفقیتهایی نیز به دست آورد. در سال پنجاهوهشت جهت ادامه تحصیل و با موافقت و رضایت پدر به حوزه علمیه قم وارد و در مدرسه حضرت آیتالله گلپایگانی سرگرم فراگیری علوم دینی شد. علیرغم اینکه بستگان و اقوام وی در قم بودند برای آن که بهتر بتواند به فراگیری علم و دانش بپردازد ترجیح داد به طور انفرادی در قم زندگی کند. بدین سبب در مدرسه حاج غضنفر حجرهای گرفت و به کسب علم و معرفت و فضایل اخلاقی پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمد فرزند غلامرضا، متولد سوم مردادماه هزاروسیصدوچهلوشش در روستای خورزان چشم به جهان گشود. تحصیلات دوره ابتدایی را در همان زادگاهش تا پایه پنجم ابتدایی ادامه داد.
شهید پریمی از همان دوران نوجوانی کار و تلاش را پیشۀ خود ساخت و اعتقاد به رزق و روزی حلال داشت؛ بدین سبب به کارگری در منابع طبیعی و محیط زیست در منطقه خورزان روی آورد و با دسترنج خویش نانی پاک و حلال را برای خانواده خویش میبرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستم مردادماه سال شصتوپنج بود که رضا پا به دنیایی گذاشت بینهایت زلال. قلبهای آینهگون پدر و مادر، جایگاه رضا شد.
با هزاران امید دوران کودکیاش را در روستای خورزان سپری میکرد. آقا علیاکبر کشاورز بود و نان حلالش معطر بود با صلوات و ذکر یاحسین. پس دلنشین بود برای رضا، داشتن چنین پدر و مادری.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
رجب پریمی نهم اردیبهشت سال هزاروسیصدوسیویک در روستای خورزان، از توابع شهر دامغان در خانوادۀ مذهبی به دنیا آمد. تا پایان دورۀ ابتدایی را درس خواند. برای کمک به هزینههای زندگی به یاری پدر شتافت و به کار بنایی و کارگری مشغول شد. بعد از مدتی ازدواج کرد که ثمرۀ ازدواجش سه فرزند است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در گوشهای از کویر دامغان در روستای فخرآباد، چهارمین فرزند حاج یحیی از خوان بیمنت خداوند نصیبش شده بود.
دهم شهریورماه سال هزاروسیصدوچهل خورشیدی درحالیکه حاج یحیی، همنوا با تمام ذرات عالم به غربت کاروان عاشورا میاندیشید و با چشمانی نمناک به مولایش حسین(ع) اقتدا کرده بود، نام پسرش را حسین گذاشت تا از همان آغاز، مسافر نجاتیافته کشتی حسین(ع) باشد.
حسین کودکیاش را در فخرآباد گذراند. تحصیلاتش را تا کلاس پنجم ادامه داد. پس از آن ترک تحصیل نمود و به پیشنهاد پدر برای کار در آهنگری مشغول به کار شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
14 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سال هزاروسیصدوچهلوهفت در شهر ری به دنیا آمد. قبل از تولد، عمال رژیم شاه پدرش را دستگیر و ناپدید کردند. مادر و محمد بعد از ناپدیدشدن پدر به روستای فرات کوچ کردند و تحت سرپرستی پدربزرگ مومن و متعهد که معروف به مشهدی علیاکبر نظام بود قرار گرفتند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب