مطالب منتشر شده در دسته ی "دایره المعارف شهدا"
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دوم فروردین سال هزاروسیصدوسیوهفت بود که در و دیوار خانۀ آقا محمود با صدای گریۀ طفلی آشنا شد. قدم نورسیده، آن هم در دیدوبازدیدهای سال نو و شادی تحویل سال، فصل جدیدی از دفتر عمر خانواده را در تهران رقم زد و شیرینی و حلاوتی مضاعف بر دهان و قلبها نشاند.متأهل بود و مهدی و حامد از یادگارهای ایشان میباشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر سومین پسر عبدالحسین سال هزاروسیصدوچهلوسه در روستای دهخدا از توابع دامغان به دنیا آمد. پنج خواهر و دو برادر هم داشت.
تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی در روستا گذرانید. با آغاز انقلاب اسلامی و مبارزه علیه رژیم پهلوی او هم به مردم انقلابی پیوست. علاوه بر شرکت در تظاهرات، شعارنویسی روی دیوارهای زادگاهش از جمله مبارزاتش بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سیدمحمد بیستوچهارم دیماه سال هزاروسیصدوسیونه، در خانوادهای از سلالۀ سادات به دنیا آمد و پدر بهترین نام دنیا را برایش برگزید. آقاسید کارگر ساده و زحمتکشی بود که برای ادارۀ امور خانواده با سختی و تلاش فراوان کار میکرد اما چرخ زندگی بر وفق مرادش نمیچرخید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سپیدهدم بیستوسومین روز اسفندماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت راز یک میلاد سرخ نهفته بود. سیدمحسن در خاندانی از سلالۀ سادات، متدین، دلبستۀ آستان عصمت و طهارت در تهران به دنیا آمد. خورشید گرمای آغوش مادر و سبزهزار ایمان پدر، مأمن بالیدنش بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
ابوالفضل حیدرهایی فرزند احمد، متولد سیام تیرماه هزاروسیصدوچهلونه شهر تهران، عضو بسیج، محل شهادت قلاویزان مهران. وی در خط پدافندی بر اثر اصابت تیر به پهلو در تاریخ هفدهم تیرماه هزاروسیصدوشصتوچهار به شهادت رسید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدعلی فرزند علیاصغر در تاریخ دوم بهمنماه سال هزاروسیصدوسیوچهار در تهران متولد گردید. درسخواندن را از طریق کمیتۀ ملی پیکار با بیسوادی گذرانید. نامبرده موفق شد دوره دوم تحصیلات پیکار با بیسوادی را در مورخه پانزدهم اردیبهشتماه سال هزاروسیصدوچهلوهشت به پایان رساند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
20 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
چشمها به عقربۀ ساعت دوخته شده بود و منتظر گذشت دقیقهها تا سال هزاروسیصدوچهل تحویل بشود. در فضای خانۀ آقا علیاکبر با گریه طفلی شور و شادی عید دوچندان شد. در روستای نعیمآباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامغان گذراند. سپس همراه مادر برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت و پس از گذراندن دوران راهنمایی و دبیرستان موفق به گرفتن دیپلم شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
19 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
عباسعلی فرزند علیاکبر بیستوهشتم آذرماه هزاروسیصدوسیوهشت در روستای نعیمآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. برای به دست آوردن شغلی مناسب راهی تهران شد و در کنار عمو به حرفه دوزندگی روی آورد. عباسعلی در یک خانواده متدین در نهایت سادهزیستی رشد یافت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
19 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در بهارین صبحی دلانگیز در سال هزاروسیصدوچهلوهفت هجری شمسی در روستای نعیمآباد دامغان بسان غنچهای معطر گل خورشید وجودش شکفت. به عشق مولای تشنهلبان نام ساقی دُردیکشان دشت بلا را برایش برگزیدند.خردسالی را تجربه میکرد که سایهسار مهربانی پدر را از دست داد. بار زندگی و تربیت فرزندان روی شانههای مادری بود که هماره چادر همتش را به کمر بسته بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
19 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
زمستان سرد تازه به پایان رسیده بود و بهار با همۀ زیبایی و طراوتش به روستا پا گذاشته بود که خداوند گل وجود محمد را به دامن پاک عذراخانم بخشید. علیاکبر مرد باصفا و زحمتکش، اولین فرزندش را در آغوش کشید. پیشانی بلند پسر را پدرانه بوسید و در طلب لقمهای نان حلال، پتک همت بر سر سنگ سخت معدن گرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب