مطالب منتشر شده در دسته ی "دایره المعارف شهدا"
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آقاصفر کارگری ساده و باصفا در کنار همسرش حوا در روستای عبدیا در حوالی کویر دامغان، روزگار میگذراندند.
تابستان سال چهلوچهار از راه میرسید و خردادماه گرم و پرثمر عبدیا پیامآور آن. پنجم خردادماه که شد، حواخانم پسری زیبا و دوستداشتنی را در آغوش گرمش جای داد. آقاصفر، با دستان مهربان ولی پینهبسته فرزندش را در آغوش گرفت و هزار آیه شکر بر لبانش جاری شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شهید خسرو عربیان، فرزند غلام، متولد ششم خردادماه هزاروسیصدوچهلویک دامغان، روستای جزن، کارمند آموزش و پرورش. خسرو عربیان با عنوان پرسنلی گردان در عملیات محرم منطقه عینخوش شرکت داشت که براثر اصابت ترکش در تاریخ یازدهم آبانماه هزاروسیصدوشصتویک به شهادت رسید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سالهای طولانی عمرش را با تجربههای تلخ و شیرین یک پدر دلسوز گذرانده بود. زمستان سال هزاروسیصدوسی، کربلایی تقی و پسرانش مشغول کار بودند؛ تمام فکرش را کنار فاطمهخانم و در خانه کوچکشان جا گذاشته بود. آنها در رسیدن مسافری جدید لحظهشماری میکردند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیرضا در سال هزاروسیصدوچهلوپنج، در دیباج دامغان به دنیا آمد. نام پدرش علیاکبر بود. تحصیلاتش را تا سوم راهنمایی ادامه داد. ارتباطی نزدیک و صمیمی با روحانی مسجد داشت. با سن کمی که داشت، خودش را در دل همه جا کرده بود. در کلاسهایی که تشکیل میشد، شرکت میکرد. در اعیاد مذهبی و مراسم عزاداری پیشقدم بود.
از طریق بسیج عازم جبهه شد. مدت حضورش در جبهه، چهلوهشت روز بود.پانزده سال زیست. چهلوهشت روز جان خویش را بر کف نهاد تا وقتی رخ دوست را میبیند، تقدیم او کند.
سرانجام در بیستوهشتم آذرماه هزاروسیصدوشصت، در عملیـات پاکسازی جادۀ بانـه-سردشت با برخورد ترکش خمپاره به سر به شهادت رسید. هماکنون تربت پاکش در گلزار شهدای دیباج، زیارتگاه دلسوختگان است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در پنجم دیماه صدای فریاد کودکی در روستای کویری خورزان بلند شد. انگار لابهلای گریههایش قول ماندنی کوتاه در زمین را از خدا میگرفت. با آمدن هر نوزادی هزار آیه محبت بر دل پدر و مادر و اهل خانه نازل میشود. به شکرانه سلامتش نامش را عباسعلی گذاشتند تا در سایه صاحبان نامش، جوانمردی و مهربانی و بخشندگی و دستگیری بیاموزد. دم گرم پدر و مادر، در جان کودک میپیچید و رشد میکرد. عباسعلی فرزند کویری بود که خداوند با هزاران معجزه از دستان خشک و ترکخوردهاش گندم میرویاند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
نوزدهساله بود که رخت از جهان خاکیان به جوار افلاکیان کشید. در قامت یک سرباز وطندوست و باایمان خونش را نثار سرزمین و آیین و مردمش کرد تا کاری کرده باشد در خور انسانیتش.
روز بیستوپنجم مردادماه سال هزاروسیصدوچهلوشش بود که پنجمین فرزند، روشنیبخش چشم عباسآقا و خانمکلثوم شد. آمد که وظیفه پرورش او بر دوش پدر و مادر مهربانش بیفتد تا در روز شمار، پروندهای وزین در پیشگاه پروردگار مهربان داشته باشند. او را یدالله نامیدند تا بهراستی دست خدا باشد و یاور دلاورانی که دل در گرو عشق خدا داشتند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاکبر و نرگس سال هزاروسیصدوچهلوپنج در دامغان شاهد تولد کودکشان بودند. او را نعمتالله نامیدند. نعمتالله تحصیلاتش را تا اول دبیرستان ادامه داد. از کودکی در خانواده مذهبی رشد نمود و عاشق اهلبیت(ع) بود. با دوستانش در برگزاری و شرکت در مراسم مذهبی به ویژه محرم پیشتاز بود. از اول محرم نوارهای عزاداری را از طریق بلندگوی مسجد پخش مینمود تا همه استفاده کنند.
با شروع جنگ و جبهه، به همرزمانش ملحق شد و فعالیتهای بسیاری نمود. مدت صدوچهلوهشت روز در جبههها فعالیت داشت. سرانجام چهاردهم تیرماه هزاروسیصدوشصتوسه براثر اصابت تیر در عملیات پاکسازی جاده بانه-سردشت به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای دامغان است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا اولین فرزند حسن، سال هزاروسیصدوچهل در دامغان به دنیا آمد. دوران نوجوانی او مصادف بود با اوج فعالیتهای انقلاب. همچون دیگر اقشار جامعه به سهم خود شرکت داشت. چندین بار توسط شهربانی دستگیر و شکنجه شده بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مهدی در روستای آستانه از توابع دامغان به دنیا آمد. سال تولدش، هزاروسیصدوچهلوچهار بود. پدرش تقی نام داشت. تا کلاس پنجم را در آستانه خواند و دوران راهنمایی و دبیرستان و تربیت معلم را در دامغان گذراند.
دانشجوی سال دوم تربیتمعلم بود. از شانزدهسالگی پایش به جبهه باز شد و تا زمان شهادت یعنی بیستویکسالگی به شکل مستمر در جبهه حضور داشت. زمان حضورش به سیصد روز میرسد.
مسؤولیتش در عملیات آخر که منجر به شهادتش شد، معاون دسته بود. در بیستوپنجم دی شصتوپنج در عملیات کربلای۵ منطقۀ شلمچه براثر اصابت ترکش به کتفش به شهادت رسید. مدفن این شهید عزیز در آستانه دامغان است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
30 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در سومین روز از اولین ماه بهار سال هزاروسیصدوسیودو در روستای طزره دامغان در خانوادهای پاک و بیآلایش، زحمتکش، مهربان، متدین و مردمدار کودکی به دنیا آمد. با تولدش شوروشوق را به خانه آورد و دنیای پاک کودکیاش در گشتوگذارهای کوه و دشت طزره با شور و شادی سپری شد. دوره ابتدایی را در همانجا به اتمام رساند و بعد از آن در پی کمک به پدر برای چرخاندن چرخ زندگی خانوادۀ زحمتکش، دلسوزانه پابهپای پدر و مادرش در باغ و دشت و مزرعه کار میکرد. بدینسان او از همان کودکی با کار خوی گرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب