مطالب منتشر شده در دسته ی "بسیجی"
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
فرزند دوم کربلایییعقوب، سال هزاروسیصدوشانزده در دامغان به دنیا آمد. وی را اسمعیل نامیدند. نام مستعارش نعمتالله بود. سوادش در حد خواندن و نوشتن بود. از همان کودکی مشغول به کار کشاورزی و دامداری شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در دومین روز از بهار سال چهلودو آن زمانی که هنوز سربازان خمینی کبیر در گاهوارهها بودند، در روستای تویه دروار دامغان، چشم خانواده متدین و روحانی «سلطانی» به فرزندی روشن شد که در تاریخ این سرزمین جاودانه گردید. کسی که هم فرزند خلفی برای پدر روحانی خود و هم انسانی آگاه و فرهیخته برای جامعهاش شد؛ تا در سالهایی که جامعه اسلامی ما نیاز به چنین سلحشورانی دلیر داشت، نقش یک قهرمان شهید را ایفا کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روستای برم یکی از توابع شهرستان دامغان، دهم فروردین هزاروسیصدوچهلوچهار شاهد تولد کودک محمدتقی و مریم بود.
نامش را محمود گذاشتند. تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی در زادگاهش گذراند. از کودکی به نماز و روزه علاقه نشان میداد. همیشه با همسنوسالانش، خوشرفتار و مهربان بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شعبان، فرزند دوم احمد سجادی، سومین روز فروردینماه سال هزاروسیصدوچهلوشش در روستای طزره از توابع شهرستان دامغان دیده به جهان گشود.تحصیلاتش را در زادگاهش شروع کرد و تا سطح دیپلم با نمرات عالی پیش رفت. در دامغان دانشجوی تربیتمعلم شد و تابستانها را هم در طزره کارگری میکرد تا هزینۀ تحصیل و کرایه اتاقش را فراهم نماید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آقا شعبانعلی در شهریور سال چهلوهفت در پایتخت ایرانزمین، آمدن امیر، مرد کوچکش را به فال نیک گرفت و خداوندش را هزاران شکر گفت.
پدر نظامی بود و شغل پدر سبب شد که امیر فقط تحصیلات دورۀ ابتدایی را در تهران سپری کند و برای ادامۀ تحصیل و زندگی همراه خانواده به دامغان مهاجرت کردند. ادامه مطلب
ادامه مطلب
17 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
همچون شاپرکی رقصکنان در آغوش زمین جای گرفت. به یمن آمدنش هزاران ستاره در دل پدر و مادر خندید. بهار سال چهلوشش خداوند گل وجود محمدحسین را به گلستان آقاذوالفقار عطا نمود. پدر از شوق تولد فرزند، پیشانی بر خاک نهاد و بارها و بارها سجدۀ شکر بهجای آورد.
محمدحسین روزهای شیرین خردسالی و کودکی را با تمام وجود تجربه میکرد. کردکوی گرگان زادگاهش بود و زادگاه تمام خاطرات کودکیاش.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روستای کویری قاسمآباد چند سالی بود که با همت و تلاش و دارایی اندک مردم باصفایش و قناعت استاد سیدجواد بنا با خانههای گلی و فرسوده از بادهای کویری، خداحافظی کرده بود.
نظم و پاکیزگی آقاسیدجواد بر همگان روستا اثبات شده بود. چرخ روزگار میچرخید و زندگی آقاسیدجواد هم. شهریورماه سال چهلوشش، بیست روزی در روستای حسنآباد جا خوش کرده بود که سیدحسین پا به دنیای آقاسیدجواد و شهربانو خانم گذاشت.
شهربانو که زن پاک و باایمانی بود، زمزمه کلام حق را در گوش سیدحسین نجوا میکرد تا با عشق به معبود و چهارده معصوم(ع) گوشت و خونش الفتی گیرد و رشد کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آخرین روز تابستان سال هزاروسیصدوچهلودو، خدا خواستۀ چندینساله عبدالکریم و مرضیه را اجابت کرد و درخت آرزوهایشان را به ثمر نشاند. در بندرگز متولد شد و اسمش را غلامرضا گذاشتند و در کنارش بهاریترین پاییز را با شور و شوق و لبخند گذراندند.
تازه به حرف آمده بود و با هر مامان و بابا گفتنی، قند را توی دل پدر و مادرش آب میکرد که خزان مرگ به باغ وجود مادر زد و شرنگ غم بیمادری را به جانش ریخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دنیا تو را فریاد میزد، وقتی که آمدی و گامهایت نشان پرواز داشت نه ماندن و اقامتگزیدن بر پهنۀ این خاک. از این جهت بود که سیدعلیاصغر نامت را به حرمت آفتابیترین معنای آفتاب و خورشید مشرقزمین رضا نهاد. هنگامیکه در دومین روز اردیبهشت چهلویک چشم در چشم مادر گذاشتی، همچون گامهای مردانه و استوار پدر قدم در راه زندگی نهادی و توکل و صبر آموختی. در زادگاهت دامغان درس خواندی و بزرگ شدی. ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حضور این خاندان بزرگ و عالم، مایه آبروی این شهر و مردمش بوده و است. مرامشان یاری خلق و کسب رضای خالق میباشد؛ با پیشینهای به اندازه حافظه گذشتگان تا اکنون. اهل پرهیز و زهد بود؛ چنانکه آوازه جوانمردی و زهدشان، زبانبهزبان گشت و سینه به سینه حفظ شد و در جان مردم شهرمان خانه کرد. سرای آنان، جایگاه فروتنی، مهربانی و برادری بود تا امروز که ما با فرزندی از این خاندان به نام آقا سیدمحمود آشنا باشیم. کسی که به حرمت اجدادش خانهاش را با آبرو و صفای دل، مأمن مردم شهر کرده است. طعم خوش مهماننوازی و بیتکلفی، بخشش و وفای به عهد و رازداریاش بر ذائقه تمام مردم شهر، خوش نشست. آقاسیدمحمود استاد حوزه و دانشگاه و امام جمعه و جماعت شهر است و پدری مهربان برای فرزندان، در کنار خانم امینیان که در مادری و اخلاص و مردپروری گوی سبقت را از بیشمار زنان ربوده است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب