جستجو در دایره المعارف شهدا

بایگانی نویسنده

شهید ابوالفضل حیدرهایی 20 آگوست 14

شهید ابوالفضل حیدرهایی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ابوالفضل حیدرهایی فرزند احمد، متولد سی‌‌ام ‌تیرماه ‌هزاروسیصدوچهل‌‌ونه شهر تهران، عضو بسیج، محل شهادت قلاویزان مهران. وی در خط پدافندی بر اثر اصابت تیر به پهلو در تاریخ هفدهم تیرماه هزاروسیصدوشصت‌وچهار به شهادت رسید.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدعلی حیدرزاده 20 آگوست 14

شهید محمدعلی حیدرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدعلی فرزند علی‌اصغر در تاریخ دوم بهمن‌ماه سال ‌هزاروسیصدوسی‌وچهار در تهران متولد گردید. درس‌‌خواندن را از طریق کمیتۀ ملی پیکار با بی‌سوادی گذرانید. نامبرده موفق شد دوره دوم تحصیلات پیکار با بی‌سوادی را در مورخه پانزدهم اردیبهشت‌ماه سال ‌هزاروسیصدوچهل‌وهشت به پایان رساند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد اسماعیل حیدرزاده 20 آگوست 14

شهید محمد اسماعیل حیدرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چشم‌ها به عقربۀ ساعت دوخته شده بود و منتظر گذشت دقیقه‌ها تا سال هزاروسیصدوچهل تحویل بشود. در فضای خانۀ آقا علی‌اکبر با گریه طفلی شور و شادی عید دوچندان شد. در روستای نعیم‌آباد از توابع شهرستان دامغان به دنیا آمد. دوران کودکی را در دامغان گذراند. سپس همراه مادر برای ادامۀ تحصیل به تهران رفت و پس از گذراندن دوران راهنمایی و دبیرستان موفق به گرفتن دیپلم شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسعلی حیدرزاده 19 آگوست 14

شهید عباسعلی حیدرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

عباسعلی فرزند علی‌اکبر بیست‌‌وهشتم آذرماه هزاروسیصدوسی‌‌وهشت در روستای نعیم‌آباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. برای به دست آوردن شغلی مناسب راهی تهران شد و در کنار عمو به حرفه دوزندگی روی آورد. عباسعلی در یک خانواده متدین در نهایت ساده‌زیستی رشد یافت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید ابوالفضل حیدرزاده 19 آگوست 14

شهید ابوالفضل حیدرزاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در بهارین صبحی دل‌انگیز در سال هزاروسیصدوچهل‌وهفت هجری شمسی در روستای نعیم‌آباد دامغان بسان غنچه‌ای معطر گل ‌خورشید وجودش شکفت. به عشق مولای تشنه‌لبان نام ساقی دُردی‌کشان دشت بلا را برایش برگزیدند.خردسالی را تجربه می‌کرد که سایه‌سار مهربانی پدر را از دست داد. بار زندگی و تربیت فرزندان روی شانه‌های مادری بود که هماره چادر همتش را به کمر بسته بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمد حمزه ای 19 آگوست 14

شهید محمد حمزه ای

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

زمستان سرد تازه به پایان رسیده بود و بهار با همۀ زیبایی و طراوتش به روستا پا گذاشته بود که خداوند گل وجود محمد را به دامن پاک عذراخانم بخشید. علی‌اکبر مرد باصفا و زحمت‌کش، اولین فرزندش را در آغوش کشید. پیشانی بلند پسر را پدرانه بوسید و در طلب لقمه‌ای نان حلال، پتک همت بر سر سنگ سخت معدن گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدحسن حلاجی 19 آگوست 14

شهید محمدحسن حلاجی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در یکم آبان‌‌ماه سال یک‌هزاروسیصدوسی‌ودو در خانواده‌ای متدین و زحمت‌‌کش در شهرستان دامغان به دنیا آمد. پدرش مشهدی علی‌اصغر به کار حلاجی مشغول بود. او با تلاش و زحمت بسیار سعی می‌کرد تا لقمه‌ای نان حلال بر سر سفرۀ خانواده بیاورد. کار برایش شب و روز نداشت. با جدیت و پشتکار می‌کوشید چرخ زندگی خانوادۀ پرجمعیت خویش را بچرخاند. مادر خانواده نیز در تلاش و تکاپو پابه‌پای مشهدی علی‌اصغر کار می‌کرد و در عین حال لحظه‌ای از تربیت فرزندانش نیز غافل نبود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حسین حلاجی 19 آگوست 14

شهید حسین حلاجی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در خانواده‌ای متدین و زحمت‌کش در بیست‌وسومین روز از پنجمین ماه سال ‌هزاروسیصدوسی‌‌ونه در شهرستان دامغان به دنیا آمد. مشهدی علی‌‌اصغر با تلاش و جدیت، همۀ سعی‌اش را می‌کرد تا چرخ خانوادۀ پرجمعیتش را بچرخاند. از بام تا شام برای مردم شهرش حلاجی می‌کرد و در پی آوردن رزق و روزی حلال برای خانواده‌اش بود. مهربان مادر خانواده نیز پابه‌‌پای مشهدی علی‌اصغر در همۀ کارها یار و یاورش بود و در عین‌‌حال  لحظه‌ای از تربیت و تعالی فرزندانش غافل نبود. حتی درحال لحاف‌دوزی و خیاطی، تمام عشقش به خاندان نبوت را به مذاق جان فرزندانش می‌چشاند. هیچ ‌چیز را برای بچه‌ها کم نمی‌گذاشت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید علی حقایقی 19 آگوست 14

شهید سید علی حقایقی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

پدرش سیدحسین، سلاله پاک حضرت زهرا(ع) بود و زادگاهش حیدرآباد از توابع شهرستان دامغان. هشتمین فرزند خانواده در سال هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج به دنیا آمد.

دوران ابتدایی را در همان‌‌جا پشت سر گذاشت. اواخر دوره راهنمایی او مصادف بود با شکل‌گیری انقلاب.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید رضا حسینی پور 19 آگوست 14

شهید سید رضا حسینی پور

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

اواسط پاییز هزاروسیصدوسی‌‌وسه بود که خدا گل وجود سیدرضا را شکوفا کرد. سیدرضا در هُرم نفس مادر و زیر سایۀ سبز پدر درس انسانیت، غیرت و مسلمانی آموخت. رشد کرد، بالید و بالغ شد. نوجوان بود که به تهران رفت. کار کرد و در کنارش درس خواند و سپس به استخدام دادگستری تهران درآمد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب