بایگانی نویسنده
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در بیستوپنجمین روز خردادماه سال هزاروسیصدوچهلویک، صبح بود و طلوع مهربانی خورشید و زیباترین لحظۀ حضور زندگی در خانۀ حاجمرتضی کلایی.عطر تولد چهارمین گل زندگی پرمهر و صفایشان ثانیهها را معطر کرده بود. نامش را محمدرضا نهادند و با عطر ناب صلوات، روح و جانش را جلا بخشیدند. محمدرضا در خانواده شور و شعور پا به جهان نهاد. بزرگ شد و به مدرسه رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
اگرچه هوا سرد بود و برف شدیدی میبارید، زندگی گرم حبیبالله کفتری و معصومه خانم با تولد کودکی گرمتر شده بود. محمدعلی در هجدهم بهمن سال چهلوشش به دنیا آمد. پدرش اهل کار و زحمت بود و مادرش دلسوز و مؤمن.محمدعلی زیباترین صفات انسانی را از مادر و پدر آموخت و در جمع گرم خانواده بالید و بزرگ شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
5 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
عبدالکریم فرزند حبیبالله و معصومه در پانزدهمین روز از ماه بهمن سال چهلوچهار در دامغان به دنیا آمد. خانوادهای پرجمعیت که درآمد آنها پایین و هزینهها بالا بود. به مدرسه رفت و تا دوم دبیرستان را درس خواند. با شروع جنگ تحمیلی برحسب تکلیف درس را رها کرد و بسیجی به جبهه رفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
4 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
ابراهیم فرزند رجبعلی و فاطمه در نهم دیماه چهلوشش در تهران دیده به جهان گشود. تا دوم دبیرستان درس خواند و راهی جبهه شد. هشت ماه سابقه حضور در جبهه را در پرونده زندگی خود ثبت کرده است. در اوقات بیکاری به کشاورزی و صافکاری ماشین مشغول بود. برادرش یدالله (امیر) هم قبل از او به شهادت رسید.
در عملیات والفجر ۸ شرکت کرد و در همان ساعتهای اولیه عملیات در روز بیستویکم بهمن سال شصتوچهار در منطقه شلمچه به شهادت رسید. پس از تشییع، پیکرش در گلزار شهدای فردوسرضای دامغان دفن گردید.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
4 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روستای مالخواست نه برق داشت نه آب لولهکشی؛ اما زنانش عاشقانهها میسرودند و مردانش مشق غیرت میکردند.ششم مرداد هزاروسیصدوسیوپنج میرقربان فرزند میرباقر به دنیا آمد. مادرش کبریخانم هرچه ایمان و عشق در وجودش بود به کامش ریخت و پدرش رازورمز مردی و مردانگی را به او آموخت. در خانوادهای پرجمعیت راستی و مهربانی را مکرر دید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
3 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بهار رسیده بود و پرده از عاشقی زمین برداشته بود. پوست زمین هزار پاره شده بود و در هر ترکش، رویشی سبز از لطافت فرشتگان، ظهور کرده بود. روزهای پرازدحام رویش درختان بود و انسانی نیکوخصال که به اذن خالق، پا بر بهشت زمین میگذاشت. محمدتقی نوزادی که در دوم اردیبهشت چشمانش را بر زمین سبز گشود و بههمراه برگ برگ درختان و گلها دست شکر را با صدای گریه به آسمان خدایش بلند کرد.سال چهلوچهار شمسی، زینبخانم و آقارمضان، گل خوشبوی محمدتقی را در آغوش گرمشان جای دادند.
رستمآباد و محله چیذر تهران نقطه رویش محمدتقی بود. آنجا که همیشه آسمانش عطرآگین و زمینش متبرک بود به یاد و ضریح پاک امامزاده علیاکبر(ع). محمدتقی کودکیاش را در همان محل متبرک میگذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمود فرزند قربان در سال هزاروسیصدوچهلوسه در وامرزان دامغان به دنیا آمد. تحصیلات ابتداییاش را در همین روستا به پایان رساند. خانم کرامتی، معلم ابتداییاش همیشه به او آفرین میگفت؛ بهخاطر کنجکاوی و باهوشیاش. ادامه تحصیلاتش را در رشته برق در هنرستان دامغان گذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا پنجم اردیبهشت سال هزاروسیصدوچهلویک در یکی از نواحی مشهد، در خانواده مذهبی آقا ذبیحالله و زهراخانم به دنیا آمد. استعداد فوقالعادهای داشت. به همین دلیل از سن پنجسالگی وارد مدرسه شد.
پس از مهاجرت خانوادهاش به دامغان در مدرسه راهنمایی اروندرود (شهید امینیان) درس خود را ادامه داد. دوره متوسطه را در دبیرستان فردوسی در رشته فرهنگ و ادب با موفقیت گذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر فرزند قربان، سال هزاروسیصدوسیوسه هجری شمسی در روستای وامرزان از توابع شهرستان دامغان در جوار امامزادهابراهیم(ع) به دنیا آمد. در خانوادهای مذهبی و عاشق اهل بیت(ع).تا سن ششسالگی در روستا زندگی میکرد. سپس برای تحصیل همراه عمویش به تهران رفت و تا مقطع دیپلم به تحصیلاتش ادامه داد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 اکتبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
صدیقه و علیاکبر، فرزند دیگر پسر خود را در سال هزاروسیصدوسیویک در تهران به آغوش کشیدند. نام او را علیاصغر گذاشتند. علیاصغر چهار برادر و یک خواهر دارد. پدرش در رژیم پهلوی در ژاندارمری خدمت میکرد و او همراه خانواده در شهرهای مختلف زندگی کرده است.
پس از دوره ابتدایی و راهنمایی برای ادامه تحصیل به دبیرستان فردوسی دامغان میرود. رشته طبیعی را میخواند و همزمان با تحصیل در سال چهلوهفت، فعالیت سیاسی انجام میدهد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب