خاطراتی از شهید علی قربتی (کبیرنیا)
« شهید علی قربتی (کبیرنیا) »
نام پدر: حسین
مسئولیت: تک تیرانداز
تاریخ تولد: ۱۳۴۶/۱۰/۲۹
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۴/۲۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چیزی به پیروزی انقلاب نمانده بود. چماقبهدستهای طرفدار شاه ریختند توی خیابانها و شیشههای مغازهها و خانهها را شکستند. علی از این کارشان خیلی عصبانی بود. عکس شاه را روی چند برگه گذاشت و برایش شاخ گذاشت.
یک وقت دیدم آنها را برداشته و دارد میرود بیرون. گفتم: «کجا مادر؟»
گفت: «میرم بیرون اینها رو به دیوار بچسبونم.»
گفتم: «مادرجان! اگه بفهمن تو این کار رو کردی میدونی توی چه دردسری میافتی؟»
گفت: «مادرجان! توی هر دردسری که بیفتم باید از دینم حمایت کنم. امروز مبارزه با شاه حمایت از اسلامه.»
(مادر شهید)
خیلی شاد و شوخطبع بود. وقتی نبود بچهها کسل میشدند.
یک روز یکی از بچهها توی چادر خوابیده بود. علی طنابی برداشت و یک طرفش را به پای او و طرف دیگرش را بالای ستون چادر بست. کمکم طناب را کشید تا پای او بالا آمد. طرف بیدار شد و گفت: «علی خدا خونهات رو آباد کنه. میگذاری ما یک دفعه دلی از عزا دربیاریم؟ تازه داشتم خوابهای رنگی میدیدم.»
گفت: «برادرجان! اینجا که جای خواب نیست. اینجا باید هوشیار باشی که دشمن غافلگیرت نکنه.»
(عبدالله زارع – همرزم شهید)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
-
شهید علی کبیرنیا
-
شهید علی کبیرنیا