« شهید علیرضا شامانی»
نام پدر: حسن
مسئولیت: فرمانده گروهان پیاده
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۴/۰۶
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۲۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داشتم سوزن سرمی که به پشت دستش وصل بود نگاه میکردم. کنار تخت نشسته بودم. سرم قطرهقطره و بهآرامی وارد رگهایش میشد. رگهایی که بعد از آن همه خونریزی شک داشتم آیا هنوز خونی دارند یا نه. اشک پهنای صورتش را پوشانده بود. پرسیدم: «چیه علیجان؟ میخوای دکتر رو صدا بزنم؟»
گفت: «نه، اذان شده؟»
تیمم کرد و آمادۀ نماز شد. نماز میخواند و گریه میکرد، انگار میدانست که نماز آخر است.
(خاطره ایی از محمد شامانی – برادر شهید)
یاالله، یااللهگویان وارد خانه شد. دلم خیلی شور میزد. منتظر بودم ببینم برخوردش با من چطور است. خوب میشناختمش. باید به او میگفتم نوارهایی که برداشته نوار موسیقی است، ولی دلم میخواست بدانم بعد از گوشدادن به آنها چه عکسالعملی نشان میدهد؟ با خودم فکر کردم: «بیخودی ریسک کردم.»