جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید علی اکبر تیموری

فرازی از وصیت نامه:
شهید علی اکبر تیموری

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :علی اکبر تیموری
نام پدر :محمدتقی
تاریخ تولد :۱۳۴۶/۱۰/۲۵
محل تولد :امیریه
شغل :آزاد
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۱ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۱۱/۰۲
محل شهادت :جاده بیستون باختران
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :سانحه رانندگی

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای امیریه

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در بیست‌‌وپنجم دی هزاروسیصدوچهلوشش، پسر مریم و محمدتقی به دنیا آمد. پدرش اسمش را گذاشت علی‌‌اکبر. به گفته خانواده، تولدش عید نوروز است ولی در شناسنامه تاریخ تولد او دی‌‌ماه است و محل تولد، امیرآباد (امیریه) دامغان.

ابتدایی را در مدرسه فارابی روستای امیرآباد و راهنمایی را در همان جا خواند. علی‌‌اکبر مدرسه را دوست داشت و به گفته خودش باید به مدرسه برویم، سواد یاد بگیریم. وقت‌‌های بیکاری ورزش میکرد و یا با پدر و مادرش به مسجد میرفت. علی‌‌اکبر در مسابقه‌‌های ورزشی تیم استقلال امیرآباد شرکت میکرد و پینگ‌‌پنگ هم بازی میکرد. هنر دیگری هم به غیر ورزش داشت؛ کوبلن‌‌دوز خوبی بود و برای بیشتر فامیل یادگاری میدوخت.

فرزند دوم و از بقیه بزرگتر بود و در بیشتر کارها، حتی در کشاورزی به پدر کمک میکرد. با این‌که علاقهای به کشاورزی نداشت، برای کمک به پدر میرفت تا پدرش دلگیر نشود.

با این‌‌که سن کمی داشت، در تظاهرات ضدشاهی مردم شهر دامغان در کنار دوست‌‌های دیگرش شرکت می‌‌کرد.

با شروع جنگ، او هم خواست برود. ولی به سن قانونی نرسیده‌‌ بود پانزده‌‌ساله که شد، به‌‌عنوان یک سفر دانش‌‌آموزی چهل‌‌روزه به غرب رفت. در حادثهای از روی تانکر آب افتاد ولی سالم ماند. با جهاد سازندگی همکاری میکرد و در مدرسه هم برای کمک به رزمنده‌‌های جبهه، تلاش میکرد.

به گفته خواهرش، آرام بود و ساکت. اگر غذایی را دوست نداشت، نمیخورد. خواهر او را میبرد و برایش غذای موردعلاقه‌‌اش را میآورد تا بخورد. میدانست علی‌‌اکبر حرفی نمیزند. دیپلم گرفت و هجده سالش که شد برای دوره آموزشی سربازی به زنجان رفت. بعد از دوره، تقسیم شد و در نوزدهم آبان هزاروسیصدوشصتوپنج از طرف لشکر ۱۶ زرهی قزوین به منطقه رفت.

علی‌‌اکبر در منطقه، دیده‌‌بر تانک بود. برای خنثی‌‌کردن مین هم میرفته است.

چند بار برای دیدن خانواده از سربازی به مرخصی آمد. در تشییع جنازه شهدای امیریه یا حتی روستاهای اطراف شرکت میکرد ولی با لباس سربازی بیرون نمیرفت تا خانواده شهدا یا اسرا او را نبینند. به گفته خودش، «نکند به یاد پسرشان بیفتند.»

در هر مرخصی به فامیل سر میزد و حال‌‌واحوالی میپرسید. در دوم بهمن هزاروسیصدوشصتوهفت، در جاده بیستون- باختران در حادثهای حین مأموریت به‌‌همراه یکی از هم‌‌رزمانش شهید شد. خبر در یکی از مطبوعات مازندران توسط دوست علی‌‌اکبر خوانده شد و بعد خانوادهاش را مطلع کرد.

پیکرش را تا شانزدهم بهمن از کنگاور باختران به دامغان انتقال دادند. روز هفدهم بهمن او را تشییع کردند و در گلزار شهدای امیریه دامغان به خاک سپردند

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.