اي پاسداران، اي كساني كه به حق پشتوانه امام عزيز بودهايد و دين خود را به اسلام و انقلاب ادا كرديد در برخوردها با عزيزان بسيج اين نور چشمان امام و قوت قلبمان خوش رفتارتر باشيد نباشد كه عزيزي از ما پاسداران رنجيدهخاطر گردد و خداي ناكرده در پيش فرماندهاش صاحبالزمان شكايت كند.
ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی :حسین یحیی
نام پدر :محمد مهدی
تاریخ تولد :۱۳۴۴/۰۸/۰۱
محل تولد :دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :فرمانده گروهان پیاده
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۰۵/۰۶
محل شهادت :اسلام آباد غرب
نام عملیات :مرصاد
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش بمب خوشه ای به سر
شناسنامه تدفین
کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار :گلزار شهدای دامغان
نقشه محل تدفین
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداء و الصدیقین”
پاییز سرد چهلوچهار شمسی، با صدای قدمهای باد کویری که در محلهها و کوچههای قدیمی شهر میگشت، از راه رسیده بود. سرخی گونۀ برگها از شبنمهای مات و یخبستۀ صبحگاهی بر روی آنها، همه نشان از پاییزی سرخرنگ داشتند.
البته آقامهدی و زهراخانم تمام این جلوههای زیبای خداوند را با تولد فرزندشان دوچندان میدیدند و مثل هزاران درخت در غروبهای سنگین و رازناک پاییز، به شکرگزاری سر فرو برده و هزاران هزار بار شکر خدایشان را نمودند.
اشک ریختند و به حرمت و عزت عزیزترین مرد آسمانها و زمین نامش را حسین گذاشتند تا عاقبت در عبور از راههای ناهموار و در گذر از تمام سایهها و رنجها به مدد صاحب نامش وانماند. درد را بیابد و در دریای حقیقت، گوهر پاکی و نیکی، عشق، محبت، ایمان به خدا، راستی و … را بیابد.حسین در یکی از قدیمیترین محلههای شهر به نام محله امام رشد کرد و بزرگ شد و تا سوم راهنمایی تحصیل کرد.
مهرماه شصتودو از راه رسیده بود. دیگر لحظات حسین سرشار از ذکر بود و دستهایش رو به آسمان. با ثناگویان خلوت شب همنجوا میشد و رازناکترین لحظات را بر پرده گوش جهان ثبت مینمود.
او که فصلی از روزگارش اینچنین گذشته بود، برای چشیدن طعم رهایی، شیرینترین زمزمههایش تنهایی بود و نجوای عاشقانه. شاهدی که همراه دوستان شهیدش چون عالمی و مشهد به دنبال گمشدهشان بودند:
«درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس»
شاهد این شیدایی او و دوستانش سالهاست به یادگار مانده است. هیئت انصارالحسین و نوای شیداییشان هر از چند گاهی به بهانهای در گوش شهر میپیچد و درد عابری را تازه میکند.
سال شصتودو سال بیتابی حسین و راهی شدنش به میدان بود. در میانۀ راه که باشی، به عناوین گوناگون خوانده میشوی و حسین نیز چنین بود.
به عضویت سپاه اسلام که درآمد، فرمانده دسته خوانده شد. معاون گروهان هم شد و زمانی نیز فرمانده گروهان بود اما حسین برای رسیدن، بهانهها را به کناری گذاشت.
سال شصتوشش تن به وصلتی آسمانی سپرد اما بیتعلقتر، سر فراتر و آزادتر پای در راه گذاشت و این عبور عاشقانه را جاریتر از همیشه ادامه داد.
مردادماه شصتوهفت از راه رسید و جنگ تمام شد؛ اما دلش چیز دیگری میگفت. هنوز عابر به پایان راه نرسیده بود. این را از نگاهش میشد فهمید.
ششم مردادماه، تنگه چارزبر بهانۀ دیدارش شد؛ اما مرصاد هم با دلیریهای او و خیل دوستان همرزم و شهیدش رو به پایان بود که در آخرین ساعات عملیات، این فرمانده دلاور مهیای دیدار شد و به آرزویش رسید و عابر عاشق در آغوش مولایش جای گرفت.
شهیدآباد شهر دامغان، سالهاست که پیکر او را به میزبانی نشسته است.
اي كساني كه ايمان آوردهايد جهت چيست كه چون به شما امر شود كه براي جهاد در راه دين بيدرنگ خارج شويد به خاك زمين دل بستهايد آيا راضي به زندگاني دنيا عوض حيات ابدي آخرت شديد متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است. وصيتنامه اينجانب العبد العاصي الحقير حسين يحيي فرزند حاج سالار مهدي به شماره شناسنامه 231 متولد 1344 صادره از دامغان. به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان ياري دهنده مستضعفان ياور رزمندگان غيور اسلام. و با درود و سلام به پيشگاه حضرت وليعصر(عج) ارواحنا له الفدا و با درود و سلام بر نايب بر حق صاحب زمان حضرت امام خميني دامت بركاته سخنم را آغاز ميكنم.
اينجانب با آگاهي كامل و با عنايات حضرت باري تعالي قدم بر سرزمين كربلاي حسيني نهادم و هدفم اين بود كه ياري دين خدا نمايم و به نداي هل من ناصر ينصرني امام عزيز لبيك بگويم و در واقع چون احساس كمبود ميكردم و ميديدم كه براي كامل شدن دينم به رفتن به جبهه نياز دارم اين نياز را برآوردم و سعادت خود را اينچنين يافتم كه در اين راه به سعادت برسم و شهيد شوم و اين ما هستيم كه به جبهه نياز داريم جبهه به ما نياز ندارد. هر كس كه به خود اجازه ورود به كربلاي ايران نميدهد در خود تجديد نظر كند (سخنم با كساني است كه در مسيرحزبا... قرار گرفتهاند)
همانطور كه در آيه اول سخنم متذكر شدم ببينيد به دنيا دلبستهايد يا مسئلهاي ديگريست اگر دل به دنيا بستهايد و به دنيا راضي گشتهايد حركت كنيد و متاع پوچ دنيا را دور بيندازيد و خداوند و آخرت و مرگ را مدّ نظر بگيريد و بدانيد كه مرگ بيخبر به سراغتان ميآيد و ديگر راهي نيست.
امت حزبالله پشتيبان امام عزيزمان باشيد و لحظهاي او را تنها نگذاريد هر چه او ميگويد همان را مدّ نظر بگيريد و براي سخنان خود و كردار و رفتار و برخورد و شناخت و انتخاب مدّ نظر بگيريد هر كه را او ميگويد تأييد كنيد و كساني كه بر خلاف عقيده و تأييدات امام هستند تأييد نكنيد و مقاوم و استوار جلويش را بگيريد آنهايي كه مخالف روحانيت در خط امام هستند مخالفت كنيد عزيزان در برخوردها چه در انتخابات و چه در مسائل شهري هر آنچه را كه روحانيت ميگويد عمل نماييد باشد كه خداوند تبارك و تعالي پشتيبان شما باشد سخني دارم با امت حزبالله آن امتي كه پيرو خط رهبري و دنباله روي امام عزيز هستند كه در جبههها به هر عنوان در حال خدمت هستند.
كساني كه در شهرها دم از حزباللهي بودن ميزنند اين را بدانند كه حزباللهي نيستند و همين كه شعار كاذب ميدهند در آخرت جداي از اينكه بايد جواب عمل نكردن به تكليف مرا بدهند بايد جواب دروغگوييهايشان را هم بدهند و بدانند كه زيانكارند. اي پاسداران، اي كساني كه به حق پشتوانه امام عزيز بودهايد و دين خود را به اسلام و انقلاب ادا كرديد در برخوردها با عزيزان بسيج اين نور چشمان امام و قوت قلبمان خوش رفتارتر باشيد نباشد كه عزيزي از ما پاسداران رنجيدهخاطر گردد و خداي ناكرده در پيش فرماندهاش صاحبالزمان شكايت كند.
و اي پاسداران آن جمله پاسداران عاشقند شاغل نيستند را به اجابت برسانيد . اي بسيجيان اي دلاور مردان اي اسطورگان ايمان وشجاعت اي كسانيكه به حق يارو ياور اماميد، اي كساني كه دشمنان اسلام از نام شما لرزه بر اندامشان افتاده و فكر ورود به حريم پاك و مقدس بر شما را هم در ذهنشان عبور نميدهند هميشه و همه جا پشتيبان امام باشيد.
و اطاعت مطلق را از امام داشته باشيد كه شما هميشه پيروزيد اي عزيزان هيچ موقع جبهه را خالي نگذاريد و هميشه به فكر قيامت باشيد و مرگ را از يادتان بيرون نكنيد و قدر خودتان را بدانيد كه امروز اسلام و امام و انقلاب به شما نياز دارد. اي برادرانم واي خواهرم، هميشه به ياد خدا باشيد از ياد خدا غافل نباشيد در نمازهاي جمعه وجماعت حتماً شركت كنيد ياور امام عزيز باشيد و برادرانم هميشه حسينوار وارد كارزار شويد كه پيروزيد و خواهرم چون زينب(س) صابر باشيد و پيامرسان شهدا باشيد.
اي پدر ومادرم، هر چند كه فرزند خوبي برايتان نبودم وشايد گاهي حرفتان را قبول نكردم و نپذيرفتم مرا ببخشيد. شما پدر و مادر خيلي خوبي بوديد و هستيد و خداوند شما را با حسينبنعلي(ع) محشور كند كه ذكر و نام حسين جان را بر ما نهاديد و آموختيد و ما را حسيني بار آورديد بدين منظور تشكر از زبان من حقير بسيار مشكل است انشاءالله خداوند اجر شما را بدهد.
پدر و مادرم ، هيچگاه زبان به شكايت خدا مگشايید و هيچ موقع خود را سرزنش نكنيد و هيچ براي من دلتان نسوزد و براي اسلام بسوزد چرا كه در دنيا غريب است و براي من گريه نكنيد و هر موقع خواستيد گريه كنيد براي مولا امام حسين(ع) گريه كنيد. بارالها، تو خود ميداني كه از جانم عزيزتر چيزي ندارم كه هديه كنم خونم را بپذير. بارالها، تو را به جان مهدي(عج) تا انقلاب مهدي خميني را نگهدارآمين يا رب العالمين.