“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
روزی که چشمهایش را گشود، همۀ تشنگیها، سیراب از دستهای سخاوتمند باران بودند. گرمای سخت و جانفرسای مردادماه، در برابر لبهای خشکیده اما عاشق مولای مظلومان عالم، عاجز مانده بود.
پدر خانواده در گرمای مردادماه سال چهلوچهار با درد رماتیسم در مبارزه بود و کمکم توانش را از دست میداد. مادر خانواده نیز در انتظار کودکش شب و روز میشمرد. اولین روز دومین ماه گرم تابستان بود که پسر خانواده به دنیا آمد. نامش را به حرمت لبهای سوختۀ دلسوختگان کربلا، عباس گذاشتند.