“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
زمستان بود و اولین روز از ماه آخر فصل سال هزاروسیصدوپنجاهونه. یک ماهی تا سال جدید باقی مانده بود؛ اما عید زودتر از همیشه قدم به خانۀ آقا عباسقلی نهاد و نوید تولد گلی را داد.
دردی شیرین لحظه به لحظه وجود بتولخانم را پر میکرد. دخترکی از سلالۀ پاکیها به دنیا آمد. سومین فرزند و تکستارۀ خانواده بود. پدر او را نجمه نامید.