شهید محمد باقر پورغلامحسین علی آبادی
فرازی از وصیت نامه:
شهید محمد باقر پورغلامحسین علی آبادی
مادر عزیزم اگر من شهید شدم مبادا برایم گریه کنی، دعا کن خداوند این قربانیت را از تو قبول کند مگر همانطوریکه امامحسین هنگامی میخواست علیاصغرش را سیراب کند ناگاه دید قنداقه علی اصغرش خونین شده است و مقداری از خون علیاصغر را بر آسمان پاشید و گفت: «خدایا این قربانی را از خاندان اهل بیت قبول فرما؛
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی :محمد باقر پورغلامحسین علی آبادی
نام پدر :نصرت اله
تاریخ تولد :۱۳۴۶/۰۳/۰۱
محل تولد :دامغان
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :نیروی ادوات
سن :۱۷ سال
خانواده چند شهید :یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت :۱۳۶۳ /۱۲/۲۵
محل شهادت :شرق دجله
نام عملیات :بدر
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش
شناسنامه تدفین
کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار :گلزار شهدای دامغان
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدباقر فرزند نصرتالله، یکم خرداد هزاروسیصدوچهلوشش در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی خواند و برای حضور در جبههها ترک تحصیل کرد و به عضویت رسمی سپاه درآمد.
او پس از رشادتهای فراوان بیستوپنجم اسفند هزاروسیصدوشصتوسه در عملیات بدر، شرق دجله مفقودالأثر شد و بعد از شانزده سال به انتظار طاقتفرسای خانواده پایان داد و به دیار خود بازگشت. آثار بر جای ماندۀ او، در فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم به ان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون
و یقتلون وعدا علیه حقا
به درستی که خداوند خریدار جان و مال مؤمنین است در عوض آن بهشت میدهد کسانی که
جهاد میکنند در راه خدا، پس میکشند و کشته میشوند و وعده داده شده بر آنها حق.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاریدهنده رزمندگان اسلام و به نام خدایی که هستی بخش دلهاست و آرامبخش قلبها است و به نام خالقی که خلق کرد ما را و برای ما آسمانها و زمینهای بی انتها آفرید که هر چه قدم بر میداریم از نعمتهای بی پایان خداوند است و هر آنچه در زمین و آسمانها به چشم میخورد هنگامی به آسمان نگاه میافکنیم میپرسیم که این طبیعت را کی برای ما آفریدهاست، میگوییم خداوند متعال که باز سوال میشود کیست که این ستارگان زیبا که هر شب چشمک میزنند را آفرید، باز در جواب میشنویم که این خدای بزرگ که بر ما منت نهاد این همه نعمتهای فراوان را بر ما بندگانش آفریده است تا خوب از این نعمتها استفاده کنیم و در عوضش از او شکرگزاری کنیم و ما به خاطر این همه الطاف الهی خدا را شکر خواهیم کرد و از خداوند میخواهیم که هیچ وقت نعمتهایش را از ما نگیرد.
و با سلام به پیشگاه عظیمالشأن و منجی عالم بشریت و یگانه رهبر تابناک ولایت آقا امامزمان (عج) و به نام اویی که ما را به راه راست هدایت کرد و ما را از منجلاب فساد و آلودگیهای دوران طاغوت نجات داد اویی که هروقت سخن میگوید پشت ابرقدرتها به لرزه میافتد و اویی که پشتیبان مظلومان و دشمن او قدرتهای شرق و غرب است: روحالله الموسوی الخمینی
و با سلام بر شهیدان راه حق و حقیقت که برای آزادسازی کربلای حسین به معشوق خود رسیدند و با رسیدن به معشوق خویش درخت اسلام را آبیاری کردند و با درود و سلام بر خانوادههای شهیدان و اسیران و با سلام خدمت خانواده عزیزم.
انشاءالله که به خاطر رفتن به جبهه از دست من ناراحت نباشید مرا حلال کنید مبادا بهخاطر اینکه فرزندتان به جبهه رفته است بخواهید به مردم بفهمانید که فرزند من در جبهه است نه! انشاء الله که بهخاطر این نرفتهباشم تا نامم در بین مردم پخش شود که پسر فلانی جبهه رفتهاست بهخاطر آنکس به جبهه رفتهام که خلق کرد مرا و سالم تحویل شما داد، من امانتی بر دست شما بودم و این وظیفه شما بود که مرا خوب تربیت کنید و به صاحب اصلیش تحویل دهید و من خدا را شکر میکنم که پدر و مادری مهربان و با ایمانی را به من ارزانی داشت تا مرا به این راه آشنا ساختند.
مادر عزیزم اگر من شهید شدم مبادا برایم گریه کنی، دعا کن خداوند این قربانیت را از تو قبول کند مگر همانطوریکه امامحسین هنگامی میخواست علیاصغرش را سیراب کند ناگاه دید قنداقه علی اصغرش خونین شده است و مقداری از خون علیاصغر را بر آسمان پاشید و گفت: «خدایا این قربانی را از خاندان اهل بیت قبول فرما؛ و ما هم از خداوند میخواهیم که این شهیدانمان را از امت اسلامی ایران قبول فرماید انشاءالله.»
پدر و مادر عزیزم از شما میخواهم که مرا حلال کنید و ببخشید بهخصوص تو ای مادر که برای من زحمت کشیدی و بزرگ کردی و آن شبهای سرد زمستانی در نیمههای شب از خواب بیدار میشدی و برای من زحمت میکشیدی تا به این سن رسیدم و مرا به این راه دعوت کردی که راه انبیا است. من به خاطر این زحمتها در پیشگاه زینب (علیه السلام) شفاعتخواهی شما خانواده عزیزم را خواهم کرد.
اولین وصیت که بر شما دارم، از شما میخواهم که هنگام شهادتم بر مزارم گریه مکنید و اگر خواستید گریه کنید ذکر مصیبتی از مصائب حسین (علیه السلام) و اسیر شدن فرزندانش بخوانید و گریه زمزمه کنید که این گریه در واقع برای حسین (علیه السلام) باشد نه برای من چرا که هیچ ذکر مصیبتی بهتر از ذکر آقا امام حسین (علیه السلام) نیست.
دومین وصیت که بر شما دارم این که باید خوب عمل کنید و اگر عمل کردهاید معلوم میشود که شما شعار ده نیستید، بلکه عمل کننده هستید و آن این است که صبر و استقامت راه در رأس تمامی کارهایتان باشد همیشه پیروز هستید. انسان با صبر و استقامت به پیروزی دست مییابد و شما با صبر و استقامتتان میتوانید مشت محکمی به دهان ابرقدرتها و ضد انقلابیون داخلی بزنید و این وصیت تنها بر خانوادهام نیست، بلکه بر تمامی ملت شهیدپرور ایران است همانطوری که در انقلاب با آن همه مشکلات استقامت و صبر کردید تا به پیروزی رسیدید.
و پیام به تمامی مردم شهر عزیزم: اول اینکه هر کسی که مرا میشناسد حلالم کند.
دوم: فرزندانتان را به جبهه بفرستید تا از دانشگاه الهی بهرهمند شوند. وای بر کسانیکه فرزندانشان را از رفتن به جبهه منع میکنند نمیخواهم بر مزارم بیایند شما با فرستادن فرزندانتان به دشمنان اسلام میفهمانید که اگر فرزندانمان زیر گلولههای توپ و یا خمپاره شما پاره پاره شوند در عوض صدها فرزند دیگر برای ادامه راه این شهیدانشان به جبهه میروند. اگر من لیاقت دیدن قبر شش گوشه امامحسین (علیه السلام) را نداشتم، اما لیاقت پیدا کردم که با خود حسین (علیه السلام) دیدن کنم.
و یک پیام دیگر: آنهایی که در پشت جبهه هستید همیشه و همه جا متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی ودولت عزیزمان و مجلس که چشم و چراغ جمهوری اسلامیست و رئیس جمهور عزیزمان باشید تا دشمنان اسلام نتوانند ضربهای به این آب و خاک اسلامی بزنند شما با وحدتتان به ابرقدرتهای شرق و غرب میفهمانید که دیگر جای آنها در این آب و خاک اسلامی نیست و باید گورشان را گم کنند و اگر خواستند بیایند اول باید از صدام سوال کنند که ایران جای خوبی است یا نه و بعد بیایند!
سومین وصیتی که دارم این است که شعار مرگ بر آمریکا و شوروی و بر فرانسه یادتان نرود که این شعارها تحرک بخش ملت است در مقابل خطهای انحرافی موضعگیری کنید و به شما عزیزان میگویم که از وحدانیت خداوند و نبوت و انبیا، امامت و اولیا و اسلام و قرآن که مجری واقعی قانون و امام خمینی دست برندارید و به ندای هل من ناصر حسینی پاسخ گوید: لبیک و به یاری حسین زمان بشتابید و به درجه رفیع شهادت نایل آیید و این توصیه را به فرد فرد جامعه اسلامی مینمایم حتی به کودکان شش ماهه و شیر خوارانتان که یاران علی اصغر (علیه السلام) باشند و اگر عمل کردید خدای شعار بدهند نمیخواهم بر مزارم بیایند و در تشییع جنازهام شرکت کنند، از آنها فقط یک چیز میخواهم و آن «عمل» که اگر شهید شدم اسلحه مرا بردارند و سنگرم را خالی نگذارند.
اگر این عمل را انجام دادید از شما راضی و خشنود خواهم بود از برادران بسیج محله میخواهم که مرا حلال کنند.
پنجمین وصیت من آن است که به تمامی مادرانی که جگر گوشههایشان را از دست دادهاند توصیه میکنم که هیچ ناراحتی به خود راه ندهید شما در میان اجتماع صاحب کمال و افتخارید و در میان مردم سربلند زندگی کنید زیرا شما توانستید امانتی را که خداوند به شما اعطا فرموده است صحیح و سالم و امانتی پاک تحویل صاحب اصلیش دهید.
و آخرین وصیت آن است که مرا در گلزار شهیدان شهرمان دفن کنید و حجله مرا اول کوچه خودمان بگذارید و برویش بنویسید که فرزند ما داماد شد و به معشوق خودش که عشق میورزید رسید. انشاءالله مبارکش باد؛ و شهادت همچون عسل برای من شیرین میباشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
محمدباقرپور غلامحسین
تاریخ نوشتن وصیت نامه : 63/08/06 (آبانماه) در خاک پاک کردستان