“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
اولین روز فروردین هزاروسیصدوچهلوپنج در همسایگی مسجدجامع شهر دامغان، در خانهای که از در و دیوارش عطر عشق و مهربانی بلند میشد، حمید آخرین فرزند خانوادۀ برناکی به دنیا آمد.
پدر، رادمرد زحمتکشی بود که برای لقمهای نان حلال عرق میریخت و مادر، بزرگبانویی که قرآن را با صبر و حوصله به زنان شهر میآموخت. پس جرعهجرعه عشق به ائمه(ع) را به کام پسرکش ریخت و گهوارهاش را با ذکر آیات قرآن و احادیث جنباند.