جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید حسن گلشنی

فرازی از وصیت نامه:
شهید حسن گلشنی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :حسن گلشنی
نام پدر :مهدی
تاریخ تولد :۱۳۴۴/۰۴/۰۵
محل تولد :گنبد
شغل :پاسدار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :نیروی اطلاعات و عملیات
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۶/۰۴/۲۹
محل شهادت :جزيره مجنون
نام عملیات :عمليات تک جنوبی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :تفحصی

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

خدایا اگر بی نیازی ات را گواه بگیرم، بر تمام لحظات نیازمندی ام، چه حقیرانه اندیشه ام را به رخ کشیده ام. پس ای دانای بزرگ! با توکل به تو، قلم به دست گرفته ام و حسن ختام این لحظه های سرخ را که منتی بود از بهترین و ناب ترین لحظات اندک بنده مخلصت که به تدبیر و تقدیرت شریکم نمودند، به یاری خودت و مدد آنان بر صفحۀ کاغذ جاری کنم اما آخرین اوراق مربوط به گلی دیگر از گل های بهشتی است به نام حسن که به راستی حسن ختام بوستان زندگی آقامهدی گلشنی بود، با دوازده فرزند.
نامش را به مدد جوانان اهل بهشت، حسن گذاشت. زمانی که در شهر گنبد چشمانش را باز کرد، سال هزاروسیصدوچهل وچهار بود.
کودکی حسن تا قبل از شروع دبیرستان در گنبد گذشت. پس از آن راهی زادگاه پدر، دامغان شدند.حسن که از استعداد و نبوغ سرشاری برخوردار بود، در دورۀ تحصیلات ابتدایی و راهنمایی همیشه از دانش آموزان ممتاز بود. آقامهدی، پدرش، در سایۀ لطف خداوند و کتاب خدا او را چنان پروراند که حسن خوب فهمیده بود زندگی بیهوده نیست.

او می دانست خدایش آن چنان که باید به هر نیک و بد او را خواهد آزمود؛ پس آرام و صبور بود و در نهایت ادب و مهربانی.
هنر عشق ورزیدن را از تک تک اعضای خانواده به خوبی فرا گرفته بود و این سنت زندگی آدم های آن روز بود و خدا در تمام لحظات‌شان جاری. آن‌قدر جاری که نمی فهمیدند کجای امتحان سخت خداوند قرار گرفته اند.
حسن نیز در سن نوجوانی خود را آماده می کرد برای روزهای سختی که در پیش رو داشت. در کنار تمام هنرهایش ورزشکار بود. چندین سال پیاپی در رشتۀ پرتاب وزنه، در سطح شهرستان مقام کسب کرده بود.
یکی دیگر از موهبت های خداوندی که نصیبش شده بود، صوت زیبایش بود که حلاوت تلاوتش بر جان همگان می نشست.
تحصیلات دورۀ متوسطه را تا دیپلم با موفقیت گذراند. این ورزشکار خوش اندام، خوش سیما و خوش صدا در جریان جاری زلال کلام امام قرار گرفت تا در مسیر امتحانات بزرگ تر و البته سخت تر آبدیده شود.
به نوارهای مرحوم کافی هم علاقۀ زیادی داشت و گوش می داد و در مجالس مذهبی شرکت فعالی داشت.
پس از پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج، وارد بسیج شد. حسن بهترین راه را برای رسیدن به خدایش انتخاب کرد.
جنگ شروع شده بود و سپاه هم تشکیل شد. وارد سپاه شد و راهی میدان مبارزه. حالا حسن بی تاب شده بود. قصۀ تمام بی تابی هایش را می شد در تلاوت های قرآنش، در سکوتش، در آرامشی که در نگاهش موج می زد جستجو کرد. دورۀ غواصی را گذراند و چه لحظاتی را بی گفتگو می رفت در آب، در کنار نیزارها، در کنار مجنون.
حسن جزء نیروهای اطلاعات عملیات تیپ ۱۲ قائم قرار گرفت؛ اما قصۀ بی قراری اش هم چنان باقی.
سال شصت وپنج براثر نارسایی قلبی مادر، حسن برای همیشه از شنیدن صدای تپش قلب مادر محروم شد و این شروع قصه بود و او یقین داشت که خدا همیشه با اوست تا آخر سفر. سفری که غایتش وصال حق بود و دیدار مادر.
تیرماه سال شصت وشش، جزیرۀ مجنون میعادگاه حسن شد با خدا. چونان که در صحرای عاشقی، هنرمندانه سرود شهادت را با صوت قرآنش در گوش نیزارها زمزمه می کرد؛ بر اثر اصابت گلوله به شکم و قطع دست به دعوت معبود لبیک گفت.
پیکر آسمانی اش نه سال مهمان آغوش مجنون بود و پس از شناسایی لباس و پلاک، به آغوش شهرش بازگشت و در گلزار شهدا آرام گرفت.


“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.