هادی فرزند سیفالله محمدی سوم اردیبهشت سال هزاروسیصدوپنجاه در تهران چشم به جهان گشود.او که اولین نوۀ پسری بود با آمدنش شور و شعف را برای همه بستگان به همراه آورد.
تازه پنج سال از بهار عمرش سپری نشده بود که بیماری سرطان که سالها پدر با آن دستوپنجه نرم میکرد، سایۀ پدر را از سرش کوتاه کرد و با سرپرستی پدربزرگ به ادامۀ زندگی مشغول شد.
علاقۀ زیادی به درس و بحث داشت. دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت گذراند و به مرحلۀ متوسطه راه یافت و تا سوم دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد.
ساده و مظلوم بود و آرامش خاصی داشت. نماز و عبادتش به جا بود. با هرکس نمیجوشید. بهسختی کسی را به دوستی میگرفت. دوستانش بچه محلهایی بودند که در کنار هم زندگی میکردند. به ورزش علاقۀ خاصی داشت و بیشتر فوتبال بازی میکرد.
مجرد بود و فرزند اول خانواده. بسیجی بود و داوطلبانه به جبههها اعزام شد. تکتیرانداز بود و مدت سیودو روز حضوری عاشقانه در نبرد حق علیه باطل داشت.
سرانجام در تاریخ بیستونهم تیرماه سال هزاروسیصدوشصتوشش در عملیات تک جزیرۀجنوبی به مقام بلند شهادت رسید؛ اما نشانی از پیکر شهید به دست نیامد و او را مفقودالجسد نامیدند. شهیدآباد شهرمان برای قرار تمام بی قراری هایش، سنگ قبری به نشان هادی در دل خاک سرخش جای داد تا هر غروب به یادش، آسمان شهر خون بگرید. پس از دوازده سال چله نشینی جزیره و نیزارهای غمگینش، نشانه های هادی مهمان خاک سرخ بهشتی یاران شهیدش در تهران شد و برای همیشه در آغوش بهشت زهرا، قطعه پنجاهم آرمید.