“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
یحیی که پا به دنیا گذاشت، دومین روز فروردین سال سیوهشت بود. چه کسی میدانست خداوند بیستودو بهار دیگر درست در دومین روز بهارش با زیباترین مرگ، جاودانهاش خواهد کرد؛ در بهشتی که به جهادگران در راهش وعده داده است.
آقا رجب و نرگسخانم با گرمای ایمان و صبوری و عشق اهل بیت(ع) یحیی را پرورش دادند تا در میدان زندگی عدالت، صداقت و صبوری بیاموزد. کلاتهرودبار روستای محل تولد یحیی شاهد بالندگی او بود. یحیی دوره ابتدایی را در همان روستا گذراند. در کنار پدر به کار کشاورزی مشغول شد. روزها کار میکرد و شبها تحصیل علم. تحصیلات خود را تا اول دبیرستان ادامه داد.
یحیی نوجوانی که سیلیخورده ظلم و بیعدالتی حاکمان زمان خود بود با تمام وجود رنج مردم روزگار خود را میفهمید. در مسیر جوانان مبارز و انقلابی قرار گرفت و پیامد این مبارزات، دستگیری او به دست ساواک بود.
دوران خدمت وظیفهاش را در کرمانشاه گذراند. پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ اولین بسیجی روستا بود که از طریق سپاه به گیلان غرب اعزام شد. یحیی با تمام جوانیاش با دوستانش عهدی بست بس بزرگ! اینکه تا آخر و تا نابودی دشمن در صف مبارزان بمانند و او بر عهد خود ماند و شهادت پایان خوش این همعهدیاش با دوستانش بود.
گیلانغرب پنجاهودو روز مهمان گامهای این مبارز با شهامت بود. در نهایت این تکتیرانداز وادی عشق و شهادت بر اثر اصابت ترکش در دومین روز فروردینماه سال شصت مهمان خداوندش شد. گلزار شهدای کلاتهرودبار میزبان مفتخر پیکر پاک یحیی شد.
“راهش جاوید باد”