“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
کویر سر به زیر بود و زمستان بی صدا بر تن کویر آرام گرفته بود. بیقراری شب از بلندترین ثانیههایش عبور می کرد؛ در یلدای سال چهل وسه و رمضانعلی و فاطمه زیباترین ستارۀ کویر را در آستان خانه شان پذیرا شدند. و اینگونه قطره های ماه در اولین شب زمستان امیرآباد در خانه شان چکیدن آغاز نمود. نامش را محمدعلی نهادند.
کودک کویر و خوشه های طلایی گندم و بادهای ماسه ای، اینک در زمستان سوزناک کویر مهمان پرخیر و برکت سفرۀ ساده و بی ریای آقارمضانعلی و فاطمه خانم شده بود و طعم شیرین ایمان و توکل و صبوری از آن پس در ذائقۀ محمدعلی خوش می نشست.
کودکی اش در کوچه پس کوچه های امیرآباد با صدای بادهای کویر درآمیخته بود و او بزرگ میشد با دلی به وسعت کویر.دورۀ ابتدایی را در دبستان موسی صدر و دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ شهید اندرزگو گذراند.