آيا ديدهايد جواني كه ميخواهد عروسي كند سر و وضع خود را تميز ميكند و حنا ميكند عطر به خود ميزند. آنها هم يعني عاشقان الله آن شب را يعني شب شهادتشان را شب عروسيشان ميدانند و آماده ديدار با معشوق خود ميشوند.
ورق ورق تاریخ، شرح حماسههای مردم این سرزمین است؛ اما شاید کمتر دورانی مثل سالهای دفاع مقدس، حماسههای مردم ایرانزمین را تجربه کرده باشد.
سالهایی که فرماندهان جنگ به تنها چیزی که فکر نمیکردند، پاداشهای دنیوی بود. نه مدالی به سینه داشتند و نه حرفهای عجیب و غریب میزدند. باورکردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات حیات برای عدهای ناشناس باقی میماندند.
قصۀ فرماندهان، قصۀ واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است. قصههایی که در آن حضور ناب خدا جاری است. مردانی که با دستهای خالی، خورشید فتح را بر بام جنگ نشاندند. مردانی که تمام شب در برج دیدهبانی ایمان مشغول پاسداری و پایداری بودند.
ایمان تفنگ را بر دوش میکشید و گلوله را شلیک میکرد. ایمان بود که حماسه را آغاز میکرد. جایی که بلوچ و کرد و ترک و لر و فارس، همدل و همزبان بودند.
سومین روز فروردین سال هزاروسیصدوچهلودو محمدحسین که در بهار سبز نامش، راز شکفتن گل محمدی نهفته بود، به دنیا آمد. در خاندانی شهره به پاکی و پاکدامنی، اهل صفا و وفا، در خانه زینالعابدین، کارگر ساده راهآهن، چشم به جهان گشود.
محمدحسین دوران کودکی را با شور و شیطنتهای شیرینش مثل همۀ بچهها پشت سر گذاشت و هفتساله که شد به دبستان رفت.
دوران نوجوانی او همزمان با اوج انقلاب اسلامی بود. بسان بسیار جوانان میهنش به صف انقلابیون پیوست و به پخش اعلامیههای حضرت امام(ره) پرداخت. هر گونه که میتوانست؛ تا جایی که یک روز با چند نفر که تیشه و وسایل بنایی دستشان بود برای رد گمکنی، اعلامیه پخش میکردند که مأمورها به آنها شک کردند و به زدوخورد پرداختند. آنها هم با تیشه و… بهطرف مأمورها حملهور شدند و فرار کردند.
در سال شصتویک عضو رسمی سپاه و بارها و بارها به جبهه اعزام شد و دیماه همان سال وظیفه اطلاعات عملیات را به عهده گرفت. چندین بار مجروح شد که پس از بهبودی دوباره به منطقه برمیگشت.
محمدحسین آرام و به آداب عاشقی مؤدب بود. با همه آرامشش در ساحت حادثهها حضور داشت. آنچنان عشق حسین(ع) در تار و پود او تنیده بود که ندایی جز ندای پیامبرش را که فرموده بود «حسین منی و انا من حسین» را نمیشنید.
محمدحسین لحظهلحظه این رایحه را استشمام میکرد؛ و تا آخرین لحظات حیاتش دست از یاری حسین زمانش برنداشت. سرانجام در عملیات والفجر ۸ بعد از بیستچهارماه و سه روز که خاک داغ جنوب خاطرات با او بودن را تجربه میکرد، در بیستویکم بهمن سال شصتوچهار در منطقه عملیاتی امالرصاص با برخورد تیر به سینۀ مالامال از عشق به میهنش به خیل شهیدان و شاهدان خاک پاک وطنش پیوست.
پیکر پاک و بهخوننشستۀ این فرمانده شهید پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد تا نمونه ایستادگی باشد و معلم مردانگی.
“راهش جاوید باد”
وصیت نامه شهید
بسمه تعالي
« ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون »
گمان مبريد آنان كه در راه خدا شهيد ميشوند مردهاند. خير، آنها زندگاني هستند (نزد)
پروردگارشان روزي ميخورند.
اينجانب محمدحسين هراتي فرزند زينالعابدين هراتي داراي شماره شناسنامه شماره يك متولد 1342 وصيتنامه خود را با شهادت به يگانگي خدا كه همه از او هستم و به سوي او باز ميگرديم.
انا لله و انا اليه راجعون و با شهادت به ختم رسول محمد بن عبدالله و جانشينان آنها از حضرت علي تا خاتم آنها حضرت بقيه الله آقا امام زمان كه اميد همه محرومان جهان به او دوخته است و با درود و سلام بر نايب بر حقش امام خميني كه چراغ هدايت را در پيش روي ما روشن كرد و با سلام بر او كه ما را به وادي عاشقان الله كشاند.
و با سلام بر تو اي پدر و مادر گرامي و اي پدران و مادران شهدا. آفرين بر شما كه در دامن پاك خودتان علياكبر علياصغرها و قاسمها را پرورش داديد و براي ياري دين اسلام به ميدانهای جهاد فرستاديد.
آفرين بر شما كه در آن دنيا سرتان در پيش روي امامان و فاطمه زهرا و زينب كبري بلند است.پدر و مادر عزيزم ميدانم در زندگي زحمت زيادي براي من كشيدهايد اما من هيچگونه استفادهاي براي شما نداشتهام و نتوانستهام زحمتهاي شما را جبران كنم. اميدوارم مرا عفو كنيد و اميدوارم ثواب اين زحمتها را خدا به شما بدهد.
من براي جهاد در راه خدا از خانه با آگاهي كامل خارج شدم و به جبهههاي نبرد حق عليه باطل آمدم والله قسم ماندن يك لحظه در جبهه را به يك عمر در پشت جبهه نميدهم انسان تا زماني كه به اين ديار نيامده است قدر اين نعمت را نمي داند واقعاً همانطور كه امام گفت اين جنگ نعمت است ما به طور وضوح ميبينيم كه اين جنگ نعمت است اگر چه ما شهدا زيادي داديم اما خون اين شهدا باعث به خروش آمدن ملتها ميشود و انقلاب ما سريعتر به كشورهاي ديگر صادر ميشود و احكام قرآن در جهان پياده ميشود و انسان هم براي اين به دنيا آمده است كه احكام خدا را در روي زمين پياده كند و آنقدر رشد كند كه به جز خدا نبيند.
شهدا ما آنقدر رشد كردند كه دست از همه چيز كشيدند و عاشقانه به ديدار الله رفتند اين نكته هم لازم است بگويم لشگريان آقا امام زمان واقعاً به جز خدا چيزي ديگري نميبينند زماني كه به حمله نزديك مي شوند خبر حمله را به آنها ميدهند از شوق ديدار خدا گريه ميكنند و همه آماده ديدار با او ميشوند ميروند حنا ميكنند و آماده ديدار با معشوق خود ميشوند.
آيا ديدهايد جواني كه ميخواهد عروسي كند سر و وضع خود را تميز ميكند و حنا ميكند عطر به خود ميزند. آنها هم يعني عاشقان الله آن شب را يعني شب شهادتشان را شب عروسيشان ميدانند و آماده ديدار با معشوق خود ميشوند. اين وصيتنامه را دو شب به حمله دارم مينويسم بچهها ميخواهند حركت كنند به ميدان نبرد همه بچهها و خودم حنا كردهايم لباسهاي نو خودمان را به تن كردهايم و عطر زدهايم منتظر شب موعود هستيم و اميدوارم كه خدا هر چه زودتر شب وصال ما را برساند زماني كه شما اين وصيتنامه را ميخوانيد من عروسي كردهام و به جايگاه اصلي خود رسيدهام چه خوش سعادتي است ديدار عاشق با معشوق و زماني هم كه زير آتش تيربار قرار ميگيرند ميگويند نقل و نبات دارند سرمان ميريزند اين كارها به فكرهاي مادي كه غرق در ماديات شدهاند جور در نميآيد و نميتواند آن را تحليل كند و آفرين بر شما مادران قهرمان زماني كه دامادهاي شما را ميآورند ميگويند: ربنا تقبل منا.
و شما ملت شهيد پرور ايران و راه شهيدان را بايد خودتان ادامه دهيد چون الان عده محدودي هستند كه كار جنگ را ميچرخانند، خداي نكرده از كار خود خسته نشويد و به شهيد خود افتخار كنيد و مباهات بورزيد چرا كه دنيا زودگذر است و فاني.
و اي انسانهاي بيتفاوت جامعه شما فقط شعار ندهيد مقداري از اين شعار خود را تبديل به دشوار كنيد زماني كه شهيد ميآورند و زير جنازه آن را ميگيريد و ميگوييد شهيدان زندهاند الله اكبر و شهيدم شهيدم راهت ادامه دارد.
او انتظار دارد راهش را ادامه دهيد و ادامه دادن راه او هم اين است كه دل از خانه زندگي زن فرزند مال جاه مقام بكني و وداع با دنيا بكني اسلحه به زمين افتاده او را برداري و به جبهههاي نبرد حق عليه باطل بياييد اگر شعار بدهيد و عمل نكنيد شهدا راضي نيستند شما آنها را تشييع كنيد.
و يك صحبت هم دارم با افرادي كه آگاهانه يا ناآگاهانه افرادي را دور خود جمع كردهاند و با جمع شدن افراد منافق اما با چهره اسلامي ميخواهند مردم را نسبت به روحانيت بدبين كنند امكان دارد پستهايي را هم اشغال كنند اما آنها كور خواندهاند همانطوريكه چهره ديگران افشا شد چهره آنها هم افشا خواهد شد چون امام زمان با ماست. اگر ما ميخواهيم در دنيا سربلند باشيم بايد دنباله رو جامعه روحانيت باشيم كه آنها هم دنباله رو خط امام هستند.
زيرا تاريخ نشان ميدهد هر زماني كه ملت از روحانيت فاصله گرفتند در دامن استعمار گرفتار شدند و آن ملت به خواري زبوني دچار شد.
و يك صحبت ديگر با خانواده خودم و خانواده ديگر شهدا دارم. شما اگر شهيد داديد در راه خدا داديد منت سر مردم نداشته باشيد و يا طلب زيادي سر بنياد شهيد.يا سعي نكنيد كه اسم كوچه مدرسه يا موسسهاي را به اسم شهيدان بكنند. چون ارزش خون شهيد از اين چيزها بيشتر است.
و به ملت عزيز توصيه ميكنم مساجد را پر نگه دارند چون زماني مساجد پر باشد چشم دشمن كور ميشود مخصوصاً نماز جمعهها را پر نگه داريد.
خواهرم حجاب را حجاب را فراموش نكنيد برادرم تقوا را تقوا را فراموش نكنيد و اگر در زندگي بدي از من ديديد مرا به ديده عفو بنگريد و مرا حلال كنيد و به دوستان و آشنايان توصيه ميكنم مقداري به خودشان بيايند خدایي نكرده در دامن شيطان گرفتار نشوند و راه شهيدان را ادامه دهند و از ملت ميخواهم كه براي من طلب مغفرت بكنند چون بنده گنهكاري هستم.حرف آخر حرف من حرف امام است به دستورات امام عمل كنيد مرا در فردوس رضا دامغان كنار شهدا دفن كنيد.
از برادرانم ميخواهم پدر و مادر را بيشتر دلداري بدهند چون همه ما رفتني هستيم و خوشا به حال آنهايي كه در اين را بروند.
اينجانب وصي خود را پدر خود قرار ميدهم و اختيار اموال با او هست اولين مسئله اينكه خرج كلي عزا را از پولي كه در اختيار است و اگر بنياد شهيد كمك كرد خرج كنيد حقوق سپاه را قطع كنيد يعني حقوق مرا نگيريد مگر به اندازهاي كه عزاداري و مراسم احتياج دارد در ضمن سه هزار پانصد تومان به آقا سيد محمود ترابي بدهكار هستم. دو هزار تومان به پدر خود زينالعابدين هراتي 50 تومان به خانه دائي رضا 50 تومان به خانه حاج ابوالفضل حيدرائي 50 تومان به خانه نعمت حيدرائي 50 تومان به آقا سيد تقي شمسيپور و سي هزار تومان در بانك ملي دارم دو هزار دويست تومان از سيد تقي شمسي پور بگير هستم پانصد تومان از قرضالحسنه وحدت و مقداري هم از سپاه و يك موتور هوندا 125 كه اختيار آن با پدرم زينالعابدين هراتي است در ضمن سه سال براي من نماز بخوانيد دو ماه هم روزه بگيريد و كفاره 39 روز روزه را هم بدهيد هر كس حقي بر گردن من داشت حقش را بدهيد و طلب مغفرت بكنيد.
روح همه ی شهدای وطن شاد و گرامی باد