جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید محمد حسن اقبالیه

فرازی از وصیت نامه:
شهید محمد حسن  اقبالیه

پروردگارا ،يارانمان رفتنند دوستانمان در عملياتهاي مختلف به سوي خدايشان پركشيدند. خدايا مي‌دانم چگونه بودند كه توانستند خيلي‌زود پركشيده و پرواز كنند. آري آن‌ها از همه‌چيز گذشتند و فقط به خدا مي‌انديشيدند و فكرشان و ذكرشان خدا بود. مي‌ديدمشان كه چگونه نيمه‌هاي دل شب در گوشه‌اي با خداي خود راز و نياز مي‌كردند و مي‌ديدمشان كه چگونه با اخلاص تمام كارهايشان را انجام مي‌‌دادنند. 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :محمد حسن  اقبالیه
نام پدر :ولی الله
تاریخ تولد :۱۳۴۲/۱۱/۰۲
محل تولد :دامغان
شغل :پاسدار 
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :فرمانده گروهان پیاده
سن :۲۱ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۱۱/۲۳
محل شهادت :مهران 
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت گلوله به گردن و سینه

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ولی‌الله و زهرا سال چهل‌ودو در دامغان، کودک خود را در آغوش کشیدند. نامش را محمدحسن نهادند. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد. کمک و یار پدر و مادر بود. در منزل به مادرش کمک می‌کرد و در مغازه به پدر خود. به انقلاب و امام(ره) حساس بود و اگر کسی حرف بدی می‌زد، سخت آشفته‌خاطر می‌شد.

بعد از پیروزی انقلاب وارد سپاه شد. نیمه‌های شب به مطالعه می‌پرداخت. بیست‌ویک ساله بود که ازدواج کرد و از وی یک پسر به یادگار مانده‌ است.

اولین بار هفتم اسفندماه هزاروسیصدوشصت‌ویک به مدت سه ماه و هشت روز از طریق سپاه به‌عنوان مسؤول دسته به جبهه رفت.

دوازدهم مردادماه شصت‌ودو به مدت چهار ماه و نه روز در لشکر۱۷ علی‌‌ابن‌‌ابیطالب(ع) و در عملیات والفجر۴ بعد از شهادت احمد صالحی‌‌نژاد هدایت گروهان نیروهای دامغانی به او واگذار شد و پنجم دی‌ماه شصت‌ودو به مدت سه ماه و شش روز به‌عنوان فرمانده دسته پیاده؛ بیست‌ونهم خردادماه هزاروسیصدوشصت‌وسه هم به مدت چهار ماه و نه روز به‌‌عنوان معاون گروهان و هشتم آبان‌ماه همان سال به مدت سه ماه و چهارده روز به‌‌عنوان فرمانده گروهان پیاده به جبهه رفت.

فرمانده گروهان بود که در خط پدافندی مهران زخمی شد. به بیمارستان ایلام انتقال یافت. قرار شد برای ادامه درمان به شهرستان اعزام شود اما او نگران خط و بچه‌ها بود و به جبهه برگشت.

سرانجام در بیست‌وسوم بهمن‌ماه هزاروسیصدوشصت‌وسه در جبهه مهران به ‌علت اصابت گلوله به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.

 

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم

آن‌هایي كه شهيد شده‌اند مرده نخوانيد بلكه زنده‌اند و در نزد پروردگارشان روزی مي‌خورند     ( قرآن مجيد) خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي، حتي كنار مهدي، خميني را نگهدار. پروردگارا خودت شاهد هستی که پدران ما چگونه ابراهیم گونه فرزندشان را به قربانگاه تاریخ می فرستند. خدايا شاهد باش كه مادران ما چگونه زينب‌وار در مرگ عزيزانشان صبر مي‌كنند و شاهد باش كه رزمندگان اسلام چگونه مخلصانه جانشان را فدا مي‌كنند و خون‌شان را به پاي درخت اسلام مي‌ريزند. پروردگارا  ،يارانمان رفتنند دوستانمان در عملياتهاي مختلف به سوي خدايشان پركشيدند. خدايا مي‌دانم چگونه بودند كه توانستند خيلي‌زود پركشيده و پرواز كنند. آري آن‌ها از همه‌چيز گذشتند و فقط به خدا مي‌انديشيدند و فكرشان و ذكرشان خدا  بود. مي‌ديدمشان كه چگونه نيمه‌هاي دل شب در گوشه‌اي با خداي خود راز و نياز مي‌كردند و مي‌ديدمشان كه چگونه با اخلاص تمام كارهايشان را انجام مي‌‌دادنند.

خدايا دعا مي‌كنم تو را به مقربان درگاهت مرگ مرا شهادت در راه خودت قرار بده. اگر ان‌شاءالله به آن درجه از پاكي و مخلص كار كردن رسيدم و به فيض بزرگ شهادت رسيدم شايد هنگام قرائت وصيت‌نامه از آموزش اخير نام برده شود و به اين نام خوانده شوم از شما مي‌خواهم كه اين نام پرمسمّا و بزرگ را بر من نگذاريد چون خودم را خيلي كوچك مي‌دانم و اين نام خيلي بزرگ است اين نام براي عزيزاني بود كه مخلصانه كار كردند و به شهادت رسيدند و يا در جبهه‌ها مشغول خدمت هستند پاسدار حقيقي و فرمانده حقيقي آن‌ها هستند آن‌ها هستند كه امام درباره‌شان مي‌گويد من از دور دست و بازوي شما كه دست خدا بالاي آن است مي‌بوسم اين حرف كو چكي نيست مردي كه يك عمر خودسازي كرده در مورد رزمندگان اين‌گونه مي‌گويد.

و يا در جاي ديگر مي فرمايد: اي كاش من يك پاسدار بودم. برادرها وخواهرها، اين جمله امام براي پاسداران يك پشتوانه محكم است اما يك مسئله كه مي‌خواستم بگويم اين‌كه امام منظورش از پاسدار كي است؟ آيا پاسداري مثل من كه كمرش از بار گناهان خم گشته و رويش سياه، او به پاسداران اين حرف را مي‌زند كه رويشان هم‌چون خورشيد مي‌درخشد و نور مي‌تابد. خدايا مرا هم به اين در جه برسان. برادرها و خواهرها امام را تنها نگذاريد فقط راه او و خط او را دنبال كنيد و حرف وي را گوش كنيد تمام كارها را با گفته وي هماهنگ سازيد و به حرف اين و آن گوش ندهيد و معيار اصلي و محور اصلي امام باشد.

 برادرها و خواهرها اگر من به حرم امام حسين(ع) نرسيدم سلام مرا به حسين برسانيد روضه و سينه‌زني براي امام حسين را رها نكنيد كه ما هرچه داريم از آن داريم. به جبهه‌ها بشتابيد كه فردا دير است چون ياران و اصحاب حسين در اين زمان به سوي حرم حسين پيش مي‌روند. چند جمله با پدر، مادر و برادرها و خواهرهايم. پدرم هم‌چون ابراهيم و ابراهيم‌ها اين زمان كه امانت‌هاييكه خدا به آن‌ها سپرده‌بود پس دادند تو هم مرا پس دادي پس مثل آن‌ها محكم بايست و اين جمله را تكرار كن كه امانتي بود از طرف خدا كه پس گرفت.

مادرم همچون زينب و ليلا در مرگ عزيزت صبر كن تا ان‌شاءا… در آن دنيا با فاطمه و زينب محشور شوي. يك مورد ديگر اين‌كه نمي‌گويم گريه نكن اما در جلوي مردم گريه نكن. در گوشه‌اي اول به ياد حسين(ع) گريه كن و بعد يادي از پسر خودت كن كه شايد در كنار خونم اشك‌هاي تو هم گنا هانم را بيا مرزد.

خواهرايم، مثل زينب در مرگ عزيز خود صبر كنيد و مسئله بالا را كه توضيح دادم شما نيز عمل كنيد و اين‌كه هيچ وقت امام را تنها نگذاريد. حجاب اسلامي را هميشه رعايت كنيد و سعي كنيد كه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام دهيد. برادرهايم، اميدوارم كه شهادت من باعث سست‌شدن شما و خانواده نگردد، بلكه نگذاريد اسلحه‌ام بر زمين بماند توصيه به صبر مي‌كنم و سفارش به تقوا . خانواده عزيز مرا عفو كنيد. حلالم نماييد.

والسلام

خدايا ،خدايا ،تا انقلاب مهدي خميني را نگه دار

62/08/23

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.