پيام من به ملت شهيدپرور ايران اين است امام را تنها نگذرايد و هميشه در صحنه باشيد و اختلافات را كنار بزنيد و وحدت را حفظ كنيد و خواهران حجاب را حفظ كنيد كه حجاب خواهران از خون دادن ما بهتر و مهمتر است.
ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی :علی خلمی
نام پدر :حسین
تاریخ تولد :۱۳۳۶/۰۷/۱۷
محل تولد :کلاته
شغل :کارمند آموزش و پرورش
وضعیت تاهل :متاهل
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۹ سال
خانواده چند شهید :یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت :۱۳۶۵/۱۰/۰۴
محل شهادت :شلمچه
نام عملیات :کربلای ۴
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت تیر و ترکش
شناسنامه تدفین
کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار :گلزار شهدای کلاته
نقشه محل تدفین
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در خندههای شیرین صبحدم سال هزاروسیصدوسیوشش در روستای سرسبز کلاتهرودبار دامغان، همزمان با تابش مهربانانۀ خورشید بر اهالی زمین، غنچۀ رویش شکفته شد و چراغ خانۀ حسینآقا را به نور جمالش روشن کرد.
خردسالی بیش نبود که بههمراه خانواده به شهرستان بندرگز کوچ نمودند. علی تحصیلات ابتدایی را در بندرگز به پایان برد. در اوایل جوانی ازدواج کرد و بعد از آن به خدمت سربازی رفت.
بعد از تمامشدن خدمتش، در روستای کلاتهرودبار بههمراه خانواده ساکن شد. مدتی در شرکت ذغالسنگ البرز شرقی مشغول به کار شد و پس از آن به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
علی برای بودن و ماندن، در کنار خانه و خانواده، هیچ چیز کم نداشت. شغل، آب، نان و… اما شعلههای عشق به اسلام و آب و خاک و میهنش، فانوس قلبش را روشن کرده بود. هیچ چیز این دنیا نمیتوانست مانع رفتن او به جبهههای نور باشد حتی پارههای تن و مونس جانش.
علی مهربان، صمیمی، باگذشت، باحیا و باصفا بود. سینۀ پرمهرش به عشق مولا علی(ع) و ائمه اطهار(ع) میتپید.
خوش به حال علی که حق نامش را مردانه ادا کرد. روح بلند و قلب مالامال از عشق به میهنش تاب حضور بیگانه در میهنش را نداشت. عِرق و غیرتش در بزم رزم گل کرد. بارها و بارها برای دفاع از اسلام و میهنش به جبهه شتافت.
سال شصتوپنج، برای چندمین بار به جبهه رفت و در چهارم دیماه همانسال در منطقۀ عملیاتی شلمچه، کربلای۴ قامت رعنای علی در خاک و خون غلتید و از خاک به افلاک پر کشید و جسم پاکش سالها در خاک جنوب ماند.
سه سال بعد تنها چند پاره استخوان از جسم بهجاماندۀ او و پلاکش، پیدا شد و در خاک گلزار شهدای کلاتهرودبار جای گرفت.
“راهش جاوید باد”
وصیت نامه شهید
بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسم الله الرحمن الرحيم
« الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون »
آنان كه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و از وطن هجرت كردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد كردند آنها را نزد خدا مقام بلندى است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمند دو عالمند.
به نام خداوند بزرگ و هستىبخش جهان و با درود و سلام بر جميع پيامبران و دوازده امام به خصوص امام زمان و نايب برحقش امام خمينى اين خورشيد درخشان كه با پرتوش روشن ساخت ايران را از تاريكى و ظلمتها تحقق بخشيد دين اسلام را براى ما عزت و فضيلت و افتخار آورد و به ما بها داد هم در دنياى امروزى و هم در آخرت ما.
هدف و انگيزه به جبهه آمدن من براى رضاى خدا و به خاطر خدا هست همچون دعوت پيامبرم حضرت محمد و امامانم در راه و جهاد در راه خدا لبيک گفتهام و نداى هل من ناصرا ينصرنى امام حسين و امام خمينى را لبيك گفتهام و آدمهايى كه شايد فضل خدا شامل حال من ميشود و شما اى عزيزان و اى پدر و مادر و اى برادر و اى همسر و فرزندانم براى من گريه نكنيد و ناراحت نباشيد بلكه خوشحال و شاد باشيد كه در راه خدا آمدهام كشته شدم چه راهى از اين بهتر و چه مرگى از اين پر افتخار و باعزت و با فضيلت تر.
اى عزيزان من مال خود نيستم مالك من خداست صاحب و همه چيز من خداست و آنچه دارم از آن خداست اگر سر دادم از مال خداست اگر جان دادم اين جان از مال خداست من چيزى ندارم جز گناه و واقعاً رو سياه هستم در نزد خداى كريم و تنها آرامش خود را در ياد و راه خد ا مى بينم و مىدانم.
پيام من به ملت شهيدپرور ايران اين است امام را تنها نگذرايد و هميشه در صحنه باشيد و اختلافات را كنار بزنيد و وحدت را حفظ كنيد و خواهران حجاب را حفظ كنيد كه حجاب خواهران از خون دادن ما بهتر و مهمتر است.
پيام من به خانواده گراميم اين است و از شما مىخواهم كه امام را تنها نگذاريد و دين اسلام را در هرحال يارى كنيد و آنچه خدا و رسولش گفتهاند عمل كنيد و هميشه پشتيبان ولايت فقيه و روحانيت باشند و تنها راه نجات و سلامتى و ايمنى همه ما در دين ماست كه بايد آن را خوب حفظ و نگهدارى و به آن عمل كنيم.
سفارشم به همسر و دخترم و خواهرانم اين است كه حجاب خود را حفظ كنند و با بىحجابشان شيطان را خوشحال نكنند كه شيطان دشمن هميشگى است.
پدر و برادرم قربان خلمى را وكيل و وصى و ناظر خود قرار مىدهم و از برادرم قربان خلمى مىخواهم كه زن و بچههاى مرا به حال خودشان نگذارند و آنان را راهنمايى و نگهدارى كنند.
و از فرزندانم مىخواهم كه حرف برادر قربان گوش كنند و آنچه ميگويد حرف او حرف و گفت من است و از شما مىخواهم.
و اى فرزندان عزيزم كه تا آنجا كه مىتوانيد درپى علم و دانش كوتاهى نكنيد و درس بخوانيد و يك فرد خوب و ديندار فردى مفيد و براى دين و ميهن و جامعه خود باشيد و هميشه طرفدار حق و دين باشد از يارى و كمك به مستضعفين كوتاهى نكنيد.