جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید عباسعلی یحیایی

فرازی از وصیت نامه:
شهید عباسعلی  یحیایی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :عباسعلی  یحیایی
نام پدر :قربانعلی
تاریخ تولد :۱۳۳۸/۰۸/۰۱
محل تولد :سمنان - جام
شغل :آزاد
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :دو شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۰/۱۱/۱۲
محل شهادت :گیلان غرب 
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره به بدن

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :سمنان
روستا :جام دوزهير
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای جام دوزهير

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

نام من عباسعلی است در سال ‌‌هزاروسیصدوسی‌‌وهشت در دهکده‌‌ای به نام جام در هفتاد کیلومتری شهرستان سمنان به دنیا آمدم. آبان، ماه زندگی من است و ماه هستی من از دنیای نیستی است. تمام زندگی‌‌ام خاطره است.

در هشت‌‌ماهگی پدر خود را از دست دادم و دو سال از فوت پدرم گذشته بود که مادرم نیز شوهر کرد و از پهلوی ما رفت. ما سه برادر بودیم که نزد پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌‌ام زندگی می‌‌کردیم. روزها سپری ‌‌شد و من هفت‌‌ساله شدم

پدربزرگم به‌‌ علت کار زیاد و نداشتن کارگر، از مدرسه رفتن من جلوگیری می‌‌کرد؛ اما مادربزرگم اصرار داشت که حتماً به مدرسه بروم و بالاخره پدربزرگم را راضی کرد.

دوره ابتدایی را در روستای جام گذراندم و بعد از آن باید در سمنان و یا شهرهای دیگر به تحصیل ادامه می‌‌دادم. با هر سختی و مشقتی که بود، تحصیلاتم را ادامه دادم.

خوانندۀ عزیز! اینک روی سخنم با شماست. اینک که قلمم روی کاغذ می‌‌لغزد شرح حال و خاطرات یک نفر از افراد جامعه است از روزی که به دنیا آمده۱

عباسعلی سپیده سر نزده و چراغ خورشید در نیامده هر روز از خانه بیرون می‌‌زد. راه طولانی منزل تا دبستان را طی می‌‌کرد. در دوره راهنمایی و دبیرستان بار هزینه‌‌های تحصیل، اجارۀ خانه و چیزهایی از این قبیل را که اکثر بچه‌‌ها فارغ از این دردسرها بودند بر دوش می‌‌کشید. اما هم‌‌چنان امیدوار، به تلاش و تحصیلش ادامه می‌‌داد. با آن لبخند همیشگی‌‌اش عاشقانه به دیدار پدربزرگ و مادربزرگ و اقوام می‌‌رفت.

وقتی که می‌‌آمد، نفس کوچه‌‌ها را معطر می‌‌کرد. از بغض تنهایی‌‌اش هفت آسمان ترک برمی‌‌داشت و احساس او را کسی نمی‌‌فهمید. با این ‌‌همه راضی بود به رضای خدا. زبان زمزمۀ هر شبش این بود: «بخواب تا بدمد بختت!»

سال‌‌ آخر دبیرستان او هم‌‌زمان با اوج‌‌گیری انقلاب اسلامی بود. پابه‌‌پای بسیاری از جوانان غیور کشورش در تظاهرات شرکت می‌‌کرد. عباسعلی بعد از گرفتن دیپلم به خدمت مقدس سربازی رفت. دوران خدمتش را در ژاندارمری نوده مشغول بود.

از طرف این پادگان به جبهۀ گیلان‌‌غرب اعزام شد. پس‌ ‌از هشت ماه خدمت و دفاع از آب و خاک گوهرخیز میهنش، سرانجام در دوازدهمین روز بهمن‌‌ماه سال ‌‌هزاروسیصدوشصت در مقام رضا آرام گرفت و شاهد ایستگاه آخر بود. اصابت ترکش خمپاره به سر عباسعلی بار آلام و اندوه روزگار را برای همیشه از روی دوش و قلب مهربان عباسعلی برداشت و سرآغاز جاودانگی‌‌اش شد.

پیکر پاکش پس ‌‌از تشییع در زادگاهش، روستای جام-دوزهیر، دفن شد.  

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.