“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
ششم آبانماه هزاروسیصدوسیویک، خداوند پسر دیگری را به آقا مصیب و ربابهخانم بخشید. نمیدانم شاید پدر و مادر از همان روز نخست در ناصیهاش خوانده بودند که روزی از آتش میگذرد و روسفید از امتحان دوست بیرون میآید که سیاوشش نام نهادند.
سیاوش معروف به علی، در خانوادهای ساده و مؤمن بزرگ شد. خانوادهای که در دل تهران، عطر و صفای نعیمآباد دامغان را با خود داشتند و در کنار یکدیگر با عشق و مهر روزگار میگذراندند.پدر خانواده ارتشی بود و به تربیت فرزندان بسیار حساس. مادر هم در خانه کنار بچهها مشق محبت میکرد و تمرین دلدادگی.