اي برادران من از شما ميخواهم كه اين سنگر را نگذاريد كه آلوده شود و دست عوامل شرق و غرب در آن نفوذ كند. برادران حزباللهي كه به خواندن درس مشغوليد از شما ميخواهم تا وقتي كه جبههها نياز ندارد درس را خوب بخوانيد تا دانشگاه ما همه از افراد بيصلاحيت نباشند و اينكه حزباللهي بودن مساوي با اين نيست كه درس نخوانيم پس درسهايتان را خوب بخوانيد.
ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...
مشخصات فردی
نام و نام خانوادگی :رمضان نجار
نام پدر :محمد علی
تاریخ تولد :۱۳۴۶/۱۲/۲۰
محل تولد :روستای کلاته خیج شاهرود
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۱۷ سال
خانواده چند شهید :یک شهید
شناسنامه شهادت
تاریخ شهادت :۱۳۶۴/۰۳/۱۵
محل شهادت :طلائیه
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به پهلوی چپ
شناسنامه تدفین
کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :
تاریخ تدفین :
گلزار :گلزار شهدای دامغان
نقشه محل تدفین
زندگی نامه شهید
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آن شب تمام ذرات عالم در غم فراق مولا علی(ع) بودند و فرشتگان هفت آسمان نیز همنوایشان. با هزار نام، خدایشان را میخواندند. سحرگاهِ شبی که قدر نامیده شد، تا مراتب قدرشناسی اندکشان را در پیشگاه معبودشان برده و بر تقدیر علی و رستگاریاش گواهی تاریخ را تکرار کنند.
در میان غم و اندوه و ماتم عالمیان، فریادهایی بود از جنس تولد و رویش. در گیرودار زمزمههای عاشقی و حقخواهی انسانها و تمام ذرات عالم، فرزندی به دنیا آمد. مثل همه آدمیان، قلبش روشن بود به نور حق و مؤمن بود به عظمت هزار نامی که خوانده بودند خالقش را. خالقی که شب قدرش راهگشا بود برای روزهای عمر اندکشان.
رمضان بود که پا به دنیا گذاشت. در بیستم اسفند سال چهلوشش، تا هفده قدر دیگر را با زمزمه «یا نور فوق کل نور» پشت سر گذارد. مادر درحالیکه بر تنهایی فرزندان علی(ع) اشک میریخت، کودکش را رمضان نام گذاشت. چراکه باور داشت خداوند مهربان حتی در شبهایی که برگزیدهترین بندگانش در تندباد حوادث دنیا از شمشیرهای زهرآلود به کینه آل طغیان در امان نیستند، باران موهبتش همچنان بر زمینیان میبارد.
در شبی که از هزاران شب بالاتر بود، شبی که شمشیر حق و عدالت، زخمخورده بیعدالتی دنیا شد؛ در رمضان سال چهلوشش، رمضان، هدیه گرانقدری برای آقامحمدعلی و معصومهخانم بود.
دوران کودکی را در روستای کلاتهخیج، از توابع شهرستان شاهرود سپری کرد. پدرش کارگر ذوبآهن بود و استاد نجاری هم. او در کنار پدر، رویاهای کودکیاش را در قابهای چوبی کارگاه پدر به تصویر میکشید. تا پایان دوم ابتدایی را در روستا گذراند.
پس از آن به دامغان مهاجرت کردند. تحصیلات دوره ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت به پایان رساند. دوره دبیرستان را در مجتمع امامخمینی تا سال دوم ادامه داد. رمضان که از دوازدهسالگی با نور کلام امام و مردم انقلابی آشنا شده بود، پانزده سال داشت که برای اولین بار به جبهههای غرب اعزام شد. چهار مرحله به میدان جنگ رفت. عمر روزهای بودنش در بزمگاه عاشقی، دویستوشصتویک روز بود. طلائیه سرزمین سرخ و تشنه، قرارگاه دل طوفانزدهاش شد.
طلائیه در سکوت، تمام رازهایش را در گوش جان رمضان زمزمه کرده بود تا در گمنامترین لحظهها که صدای عدالت در ژرفای چاههای کوفه خاموش میشد، رمضان نیز به بیادعاترین مقتدای تاریخ بپیوندد.
در نوزدهمین شب ماه رمضان سال شصتوچهار (پانزدهم خرداد) به مولایش پیوست و در بینهایت عشق جاری شد و ردپای او در افقهای جاودانه فردوس رضای دامغان بر سنگ مزارش پیداست.
“راهش جاوید باد”
وصیت نامه شهید
بسم الله الرحمن الرحيم
«الذين آمنو و هاجروا و جاهدوا في سبيلا... باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندا... و اولئك
هم الفائزون»
آنان كه ايمان آوردند و از وطن هجرت گزيدند و در راه خدا به مال و جانشان جهاد كردند آنها را
در نزد خدا مقام بلندي است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند.
به نام خدا و به اميد كسي كه هوالاول، صفت اوليه ذات مقدس اوست و هوالباقي صفت ابدي ذات مقدس اوست.
بار خدايا از اينكه مرا لحظهاي حيات دادي تا بتوانم قلم بر دست گيرم و بر روي كاغذ چند كلامي به يادگار گزارم ، شكرت را ميكنم.
باسلام به اوليا و اوصيا خداوند از حضرت آدم(ع) تا حضرت محمد مصطفي(ص) اين كساني كه راه را از چاه براي ما مشخص نمودند كه ما در آن نيفتيم و شكر خداي را ميكنم كه در مكتبي به دنيا آمدم كه حسين(ع) پرورش دهنده اوست و توانستم چون ياران آن حضرت به جنگ با دشمنان اسلام بروم و اگر خداي اين مبارزه را قبول كند چون يارانش به شهادت نائل آيم.
سلام به حضرت بقيهالله الاعظم ارواح العالمين له الفداو به اميد هر چه زودتر شدن فرج آن
حضرت و برپا كردن عدل و داد در تمامي جهان.
و باسلام بر نايب بر حق آن حضرت امام خميني كبير، اين پير جماران.
با سلام به پدران شهيدي كه به نداي حق لبيك گفته و فرزندان خويش را براي ياري اسلام چون حضرت ابراهيم(ع) به قتلگاه ميفرستند.
و سلام به مادران شهيدي كه چون زينبوار بعد از مرگ عزيزان خود صبر و استقامت پيشه خود كرده و شكر خداي را ميگويند.
اي مادراني كه عزيزان خود را از دست داده و ميدهيد از شما تقاضا دارم در انظار گريه نكنيد.
چون دشمنان اسلام را با اين كار خود خوشحال كرديد و ميكنيد. كه اميدوارم.
و اما سخني با امت حزبا... دارم:
شما اي امتي كه از اول انقلاب تا به حال پشتيبان اين انقلاب بوديد و اسلام و قرآن را ياري كرديد مانع از آمدن فرزندانتان به جبههها نشويد و اينكه امام را تنهايش نگذاريد و دعا به جانش كنيد.
سخن آخر را با دانشآموزان، اي برادران من از شما ميخواهم كه اين سنگر را نگذاريد كه آلوده شود و دست عوامل شرق و غرب در آن نفوذ كند.
برادران حزباللهي كه به خواندن درس مشغوليد از شما ميخواهم تا وقتي كه جبههها نياز ندارد درس را خوب بخوانيد تا دانشگاه ما همه از افراد بيصلاحيت نباشند و اينكه حزباللهي بودن مساوي با اين نيست كه درس نخوانيم پس درسهايتان را خوب بخوانيد.
از تمامي دوستاني كه مرا مي شناسند حلاليت ميطلبم.