جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید خلیل الله عارفی

فرازی از وصیت نامه:
شهید خليل الله عارفي

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :خليل الله عارفي
نام پدر :کمال
تاریخ تولد :۱۳۴۱/۰۱/۱۵
محل تولد :دامغان
شغل :آزاد
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۲ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۳/۰۱/۰۴ 
محل شهادت :جزیره مجنون 
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش به سر و دست و پا

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

پدرش آقاکمال، فرهنگی بود و آشنا به مسائل دینی. به نمازخواندن بچه‌ها خیلی اهمیت می‌داد. خلیل هم که در چنین خانواده‌ای رشد کرده بود.

پدربزرگش، ملاخلیل، روحانی بود و معلم و در ادارۀ اوقاف کار می‌‌کرد.خلیل مهربان بود و صمیمی؛ شجاع و نترس و ورزیده؛ اصلاً زیر بار حرف زور نمی‌رفت. مرتب و منظم و شیک‌پوش هم بود.

دوستدار طبیعت و عاشق تیراندازی و در این رشته حرف‌ها برای گفتن داشت.اولین فرزند خانواده بود و تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد.

نوجوانی‌‌اش با مبارزات مردم ایران و انقلاب شکوهمند اسلامی گره‌‌خورد. با وجود این‌که پانزده سال بیشتر نداشت، همراه دایی کوچکش، مرحوم ابوالفضل بیرجندی، فعالیت‌های انقلابی داشت. از همان زمان با افراد فرهنگی و مذهبی نشست و برخاست می­کرد و این تأثیر به‌‌سزایی در شکل‌گیری شخصیت انقلابی خلیل گذاشته بود. در سال‌های آغاز جنگ به سربازی رفت و در مناطق جنگی سوسنگرد، اهواز و ژاندارمری هویزه خدمت‌‌کرد. سرانجام در پاسگاه فیروزکوه خدمت سربازی‌اش را به پایان رساند؛ اما عشق به دفاع از ایمان و شرف و سرزمین پایان‌پذیر نیست.

بار دیگر از یگان بسیج، داوطلبانه و سرتاپا شور رفت و هشتاد روز دیگر در میدان نبرد حضوریافت.

پانزدهم فروردین سال هزاروسیصدوچهل‌ویک آغاز طلوع نگاهش بود و در همان ماه خورشید نگاهش به غروب نشست.

روز چهارم اولین ماه سال هزاروسیصدوشصت‌وسه او را خوب به یاد دارد و فردای قیامت گواهی خواهد داد که چگونه با اخلاص و تلاش شبانه‌روزی بر برگۀ امتحانش مهر قبولی را نشاند. او که به گفتۀ مادرش در کودکی به ‌‌لطف خدا از مرگ قطعی نجات پیدا کرده بود، ماند تا برای مرگی شگفت آماده شود.

در کودکی هنگام بازی درون چاهی می‌افتد که چهارده‌ متر عمق و دومتر آب داشت. این ماجرا در روستایی اتفاق افتاد که همراه خانواده به آنجا کوچ کرده بودند تا پدر به شغل انبیایی خود در تعلیم و تربیت بهتر عمل کند. بیرون‌‌آوردنش کار هرکسی نبود. غوغایی به‌پا شد و خبر به گوش مقنی روستا رسید. سریع خودش را به دهانۀ چاه رساند و رفت پایین و فرزند معلم آبادی را سالم بیرون آورد. مادر مهربانش باردار بود؛ این مسئله را از او مخفی نگه داشتند.

 از چاه مادی بیرون آمد تا بماند و غرق در معنویت گردد و پله‌های تکامل را یکی‌یکی طی کند. بالاخره بار دیگر در خط پدافندی جزیره مجنون در کانال گرفتار شد و آماج اصابت ترکش؛ اما روحش این بار از قفس‌ تن رها شد و درحالی‌که روده‌هایش از شکم بیرون ریخته بود، به پرواز درآمد و رفت تا ایثار و شجاعت بماند. رفت تا به راز و رمزی دست‌‌یابد که فقط با دادن خون، اسرارش فاش می‌گردد. پیکر پاکش پس از انتقال به شهر دامغان بر روی دستان مردم خداجوی تشییع و در گلزار شهدای فردوس‌رضای این شهر به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.