“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
ششم اردیبهشتماه سال هزاروسیصدوچهلودو، کوهسار شمالی دامغان، کلاتهرودبار، نمنم بارش بارانهای بهاری بود و رویش غنچههای دعا و اشک. در میان زمزمههای شیرین نجواهای مادر و آسمان بلند مهربانی پدر، کلاتهرودبار آغوشش را برای در بر گرفتن دشت تن حیدر گشود. با پیچیدن عطر تولدش، نفس ثانیههای زندگی محمداسماعیل و بانوی صبور خانهاش به بوی صلوات معطر شد. در نجواهای صادقانه با خدای خویش چه گفتند و چه شنیدند خدا میداند.