عباس در سال هزاروسیصدوچهلوشش، فرزند دیگر خود را در آغوش کشید. او را حمیدرضا صدا زدند. شش برادر و سه خواهر دارد. او در دامن مادری مؤمن پرورش یافت.ابتدایی را در مدرسه شهید «اندرزگو» امیرآباد خواند.
با رسیدن به دوره متوسطه و بعد از مفقودشدن برادرش، محمدرضا، تصمیم گرفت به جبهه برود. با توجه به سن کم از رفتن او ممانعت کردند. جنون عشق میبردش و کاری از ما ساخته نبود.
سرانجام در بیستونهم بهمن سال شصتودو، از طرف بسیج به بانه در کردستان رفت. شش ماه در منطقه ماند. به مرخصی آمد. در دیماه سال شصتوسه، دوباره رفت.
بیستوپنجم اسفند سال هزاروسیصدوشصتوسه در عملیات بدر شرق دجله، او هم مفقود شد. پس از حدود ده سال، در بیستم اسفند سال هزاروسیصدوهفتادوسه به زادگاهش بازگشت. تکههای استخوان و پلاک او را در گلزار شهدای روستای عبداللهآباد دامغان به خاک سپردند.
اگه قسمتی از وصیت نامشون رو هم بزارین ممنونتون میشم