در هفدهم تیرماه سال هزاروسیصدوچهلودو در سیرجان از توابع استان کرمان متولد شد. پدر، کارمند واحد واکسیناسیون شبکه بهداشت و درمان بود. ناگزیر هر چند سال یک بار به شهرهای مختلف منتقل میشد.
حجتالله نیز تحصیلات خود را در دوره ابتدایی در یکی از دبستانهای شهر سیرجان گذراند. پس از بازگشت به زادگاه پدر، شهر دامغان، تحصیلات دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی داریوش سابق و دوره متوسطه را در دبیرستان فردوسی گذراند. ایشان با داشتن هفت برادر و یک خواهر، صداقت و یک دلی را در کنار آنها و زیر چتر یکرنگی پدر و مادر به زیبایی آموخته بود.
فعالیتهای مذهبی و سیاسی جوانان منطقه قدیمی «بالامحله» دامغان از اوایل سال پنجاهوهفت شکل جدیتری به خود گرفت. مسجد بالامحله وسعت کمی داشت؛ اما توانسته بود جوانانی را با اندیشههای بزرگ و ناب در خود جای دهد. نام این مسجد کوچک هاشمینژاد بود.
حجتالله مبارزات خود را در فضای کفر و تاریکی حاکم بر جامعه و شهر بههمراه دیگر برادرانش از آغازین روزهایی که پا به دبیرستان گذاشته بود شروع کرد.
روزها درس میخواند و شبها برای انجام برنامههای شبانه و برقراری نظم در اطراف مسجد و محل و خیابان، نگهبانی میداد. بعد از به ثمر رسیدن انقلاب مردمی ایران به شناسنامه مساجد تمام شهرها که مرکز فعالیتهای انقلابی بود، نام بسیج نیز اضافه شد. تمام بچههای هر محله در بسیج مسجد محلشان با سربلندی و افتخار نامنویسی کردند.
او نیز عضو بسیج شد. در تمام فعالیتهای بسیج حضور داشت. با شروع جنگ و شرکت برادران بزرگتر ایشان در جنگ، شور و اشتیاق او برای حضور در جبهه روزبهروز بیشتر میشد. قبل از آزادسازی خرمشهر، توانست رضایت پدر و مادر را جلب کند و در جبهه حضور یابد. همه برادران حجتالله به شجاعت و دلیری او ایمان داشتند. اصرار ایشان برای شرکت در جنگ با آن سن کم برایشان عجیب نبود.
چهلوچهار روز از حضور حجتالله در منطقه میگذشت و هنوز خرمشهر آزاد نشده بود که در مرحله دوم عملیات الیبیتالمقدس و در بیستم اردیبهشتماه سال هزاروسیصدوشصتویک دعوت حق را لبیک گفت و مشتاقانه و آگاهانه به لقای یار شتافت. پیکر پاکش در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد.