جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید اسماعیل حدادی

فرازی از وصیت نامه:
شهید اسماعیل  حدادی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :اسماعیل  حدادی
نام پدر :ابراهیم
تاریخ تولد :۱۳۴۷/۰۲/۰۸
محل تولد :امیریه
شغل :جوشکار
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۰ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۷/۰۳/۲۳
محل شهادت :سومار
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش خمپاره

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای امیریه

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

چهل روزی از آغاز بهار سال چهل‌‌وهفت می‌گذشت. در آن روزهای تاریکی که حکومت وقت با ظلم و بی‌‌عدالتی، پرده‌ای غبارآلود بر چهره نورانی خورشید ایمان مردم انداخته بود، باز هم زمزمۀ خوشحالی مردم و تبریک آن‌ها به یکدیگر شنیده می‌شد.

هشتم اردیبهشت بود. سال هزاروسیصدوچهل‌وهفت. مردم هر محل به سنت دیرین خود به دیدار هم می‌رفتند. فرارسیدن عید مومنان، عید قربان را به یکدیگر تبریک می‌گفتند. آقا ابراهیم در روز عید قربان در کنار همسرش طیبه خانم و دو فرزندشان، شادتر از همه اهالی محل بودند. زیرا خداوند فرزند دیگری به آن‌‌ها عطا کرد و نامش را به یمن ورودش در عید قربان و برپا نگه داشتن عَلَم ایمان‌شان، اسماعیل گذاشتند. اسماعیل در تهران متولد شد و در همان شهر دوره کودکی را سپری کرد.

پدرش جوش‌‌کار بود و هر چند سال از شهری به شهری دیگر مهاجرت می‌کرد. دوران تحصیل اسماعیل نزدیک می‌شد. بنابراین تحصیلات دوره ابتدایی را در تهران گذراند. پس از آن به‌‌همراه خانواده به دامغان و زادگاه پدر، امیرآباد (امیریه)، مهاجرت کردند. تحصیلات دوره راهنمایی را در مدرسه امام موسی صدر امیرآباد به پایان رساند.

 در کنار پدر و برادرش در روزهایی که از درس و مدرسه فارغ می‌شد، کار جوش‌‌کاری و اسکلت‌‌بندی و تانکرسازی را فرامی‌‌گرفت. طوری ‌که وقتی پانزده سال داشت به‌‌راحتی می‌توانست روزانه دو تانکر هزار لیتری را گرد کرده و بسازد. به دلیل علاقه زیادش به حرفۀ جوش‌‌کاری و مشکلات فراوان و کمک به پدر فقط تا سوم راهنمایی توانست به کسب علم بپردازد.

 در کنار کار به ورزش نیز علاقه‌‌ داشت. فوتبال بزرگترین سرگرمی‌اش بود. از اعضای تیم فوتبال امیرآباد بود. در مراسم مذهبی به‌ویژه عزاداری محرم شرکت می‌کرد. محرم که می‌شد دلش پرواز می‌کرد در هوای غیرت و مظلومیت حسین(ع) و یارانش، تنها می‌توانست با اشک و بلندکردن عَلَم، دل پریشانش را آرام کند.

سال شصت‌‌وهفت فرارسیده بود. شاید هر روز که می‌گذشت، دنیا برای اسماعیل تنگ‌تر می‌شد و عشق به پرواز و سبک‌‌بالی، در خواب و بیداری رهایش نمی‌کرد. برای خدمت نظام خودش را آماده می‌نمود. بهترین فرصت بود. پس ثبت‌‌نام کرد و دورۀ آموزش سه‌‌ماهه را در پادگان چهل‌‌دختر شاهرود به پایان رساند و راهی میدان‌های نبرد شد تا شاید ردپایی از پرواز بیابد. در خردادماه سال شصت‌‌وهفت، روز بیست‌‌وسوم، عید قربان اسماعیل فرارسید و او آمادۀ قربانی بود. در بزرگ‌‌راه شهادت و در سومار با ترکش‌های خمپاره به دیدار خدای ابراهیم شتافت و مشتاقانه شهادت را در آغوش کشید. گلزار شهدای امیرآباد دامغان میزبان همیشگی اسماعیل شد.

“راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.