جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید احمد امی

فرازی از وصیت نامه:
شهید احمد  امی

 و باز وصیتی به شما عزیزان دارم؛ چنانچه خدا بخواهد و شهادت نصیبم شود، مبادا بر پیکرم قطره اشکی بریزید، چرا که شهادت معراج ماست و در آن حلاوتی نیکوست..

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :احمد  امی
نام پدر :غلامعلی
تاریخ تولد :۱۳۳۶/۰۱/۲۵
محل تولد :روستای آهوانو دامغان
شغل :دانشجو
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :تک تیرانداز
سن :۲۳ سال
خانواده چند شهید :دو شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۵۹/۱۰/۱۵
محل شهادت :هویزه 
نام عملیات :پدافندی
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت ترکش

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا :آهوانو
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای روستای آهوانو

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

احمد بیست‌‌وپنجم فروردین هزاروسیصدوسی‌وشش، در روستای آهوانوی دامغان به دنیا آمد. پدرش، شیخ‌غلامعلی، از روحانیون معتمد دامغان و مادرش معصومه علی‌‌وردی بود. یک خواهر و دو برادر دارد. حاج غلامعلی دو بار ازدواج کرد. دو خواهر و سه برادر دیگر هم دارد.

 ابتدایی را در روستای آهوانو خواند. برای گذراندن دوره راهنمایی به دامغان رفت. به همراه برادرش محمدعلی در آنجا خانه‌ای اجاره‌ کرد. سال اول و دوم دبیرستان را در فردوسی گرمسار تحصیل کرد.

او پیش برادر دیگرش محمدتقی که در ایستگاه راه‌آهن کار می‌کرد، ماند. دو سال آخر دوران متوسطه را در دامغان گذراند. سال پنجاه‌وچهار دیپلم گرفت و همان سال در رشته زبان و ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران قبول شد. پدر به دلیل سالم‌‌نبودن محیط دانشگاهی قبل از انقلاب و نداشتن توان مالی با رفتن او خیلی موافق نبود ولی احمد ضمن کسب رضایت پدر با کارکردن، هزینه دانشگاه خود را تأمین کرد.

هم‌زمان با تحصیل و کار، به پخش اعلامیه امام(ره) مبادرت ورزید و توسط ساواک دستگیر و شکنجه شد. پس از  آزادشدن و پیروزی انقلاب اسلامی با شروع انقلاب فرهنگی درس و دانشگاه را برای مدتی رها کرد.

او با ضبط‌‌صوت خود در تظاهرات شرکت می‌‌کرد و فریاد مردم را علیه رژیم شاه ماندگار کرد.

پس از پیروزی انقلاب و بازشدن دانشگاه‌ها، درس را ادامه داد و سال پنجاه‌ونه فارغ التحصیل شد. تحقیقات بسیاری را به زبان انگلیسی انجام داده و خاطرات خود را نیز به انگلیسی نوشته‌ است.

برای گذراندن دوره سربازی به نیروی زمینی ارتش رفت و در تیرماه پنجاه‌ونه به خدمت اعزام شد. سه ماه را در شیراز برای گذراندن دوره آموزشی ماند و در ماه محرم همان سال و روز عاشورا به دامغان برگشت.

با همه خانواده خداحافظی کرد و این وداع آخرش بود. آبان همان سال در لشکر ۹۲ زرهی اهواز، مسئول تانک M60 شد.

پانزدهم دی‌‌ماه سال هزاروسیصدوپنجاه‌ونه در حماسه آزادسازی سوسنگرد با برخورد ترکش به سر به شهادت رسید.

پیکرش را در روستای آهوانوی دامغان به خاک سپردند. شهادت او برادر دیگرش محمود را به جبهه کشاند و پس از دو سال و اندی او نیز به شهدا ملحق شد.

“راهش جاوید باد”

وصیت نامه شهید

 

باسمه تعالی

اکنون که به خواست پروردگار رحمان در صحنة نبردی سخت با دشمنان فطرت و انسانیت قرار گرفته‌ام یقین دارم که شما هم خوشحال هستید. به‌اتفاق چند تن از برادران، جبهه خونین اهواز را انتخاب نمودیم تا شاید دین خود را به مکتب و مسلمانان راستین‌‌مان تا آنجا که در توان داریم ادا نماییم.

و باز وصیتی به شما عزیزان دارم؛ چنانچه خدا بخواهد و شهادت نصیبم شود، مبادا بر پیکرم قطره اشکی بریزید، چرا که شهادت معراج ماست و در آن حلاوتی نیکوست..

مادر عزیزم! هر چند می‌دانم که یک مادر در غم و رنج فراق فرزندش چه می‌کشد، ولی تو مادر!

غم در دل مدار! از خداوند کریم خواستارم که به تو صبر و توان دهد تا در غم و اندوه هجران فرزندانت تحمل نمایی.

دست نوشته شهید

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.