“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
چه انتظار شیرین و زیبایی بود لحظۀ ورود قدمهای تو، برای یک عمر تاج سر شدن. نهمین روز از خردادماه سال هزاروسیصدوچهلودو بود که بانوخانم طعم شیرین دوباره مادر شدن را چشید اما این بار طعمی به شیرینی مادر شهید.با ورود تو، تمام فضای خانه و محله، گویی تمام شهر دامغان غرق نو و بود و عشق.
علی اکبر با توسلی به آقای آب ها، نام زیبای ابوالفضل را زمزمه کنان بر لبانش جاری ساخت؛ اما نمیدانم چرا نام زیبایت مرا کربلایی میکند! یاد دستانی بریده و فرقی شکافته.شهیدا! چه خوش تو نیز همچون سقای تشنه لبان در عاشورایی دیگر حسین زمانت را یاری کردی…