“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بهار بود و بوی سبز طبیعت در روستای کوچک مهماندوست شهرستان دامغان جریان داشت. در نهمین روز از فروردینماه سال هزاروسیصدوسیوسه خداوند به خانوادۀ پاک و متدین آقا علیاصغر و سکینهخانم پسری عطا کرد و پدر نامش را همنام سقای دشت کربلا، ابوالفضل نامید.
ابوالفضل تحصیلاتش را تا ششم ابتدایی ادامه داد و در آغوش گرم و مهربان مادر و در سایۀ دستان پینهبستۀ پدری زحمتکش قد کشید و بالید. او سالها قبل از پیروزی انقلاب در فعالیتهای انقلابیون شرکت داشت.
جوانمردی، راستگویی، تقیدش به نماز اول وقت و شرکت در نماز جمعه و جماعات، تواضع و فروتنی از خصلتهای بارزش بود. از همان کودکی مشق احترام به بزرگترها میکرد و دیگران را نیز به این کار فرا میخواند.
کارمند تسلیحات ارتش شد و پس از شروع جنگ تحمیلی از طریق سپاه تهران عازم فکه شد و در فعالیتهای بسیاری شرکت کرد. بیستوهشتمین روز از بهمنماه سال شصتویک بود که در خط پدافندی فکه با اصابت ترکشهای خمپاره به جسم پاکش، تن و جان را تقدیم راه جانان کرد.
«مکه برای شما، فکه برای ما. بالی نمیخواهم، با همین پوتینهای کهنهام می توانم به آسمان بروم.»
فکه نیز برای ابوالفضل همچون دیگر سبکبالان معراجی شد تا دل آسمان. پیکر پاکش در شهیدآباد زادگاهش به آغوش خاک سپرده شد. از وی سه ستاره به یادگار مانده است.
“راهش جاوید باد”