جستجو در دایره المعارف شهدا

شهید داود صرفی

فرازی از وصیت نامه:
شهید داود صرفی

 

ویدئو کلیپ مربوطه
Loading the player...

مشخصات فردی

نام و نام خانوادگی :داود صرفی
نام پدر :محمدحسین
تاریخ تولد :۱۳۴۴/۰۶/۲۵
محل تولد :دامغان
شغل :محصل
وضعیت تاهل :مجرد
مسئولیت :فرمانده دسته پیاده
سن :۱۸ سال
خانواده چند شهید :یک شهید

شناسنامه شهادت

تاریخ شهادت :۱۳۶۲/۰۶/۲۷
محل شهادت :سردشت
نام عملیات :کمین دشمن
موضوع شهادت :جبهه
نحوه شهادت :اصابت گلوله به سر و صورت

شناسنامه تدفین

کشور :ایران
استان :سمنان
شهر :دامغان
روستا : 
تاریخ تدفین : 
گلزار :گلزار شهدای دامغان

نقشه محل تدفین

زندگی نامه شهید

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مشهدی محمدحسین کارمند راه‌آهن بود. قطار زندگی‌اش به‌‌‌همراه همسر و تنها پسرش در سایه آرامش‌‌بخش ابرهای الطاف الهی در خانه‌ای کوچک در همسایگی حسینیه ابوالفضل(ع) در حال حرکت بود. همسرش مربی قرآن بود. تنها پسر خانواده را زیر چادری از نور آیات الهی که بر قلبش جاری بود، پرورش می‌داد. بیست‌وپنجم شهریور سال هزاروسیصدوچهل‌وچهار، پسر دوم خانواده و درحقیقت آخرین فرزند مشهدی محمدحسین همراه با نغمه‌های داوودی «یاابوالفضل» خانه‌شان را پرترانه کرد. به یمن قدومش نامش را داوود نهادند.

ابوالفضل و داوود روزهای خوب کودکی را در کنار پدر و مادر و در جلسات آموزش قرآن مادر می‌گذراندند. ابوالفضل که بیشتر از داوود دنیا را تجربه می‌کرد، دغدغه درس و مدرسه را داشت؛ اما داوود هم‌‌‌چنان کودکی بود که صدای دلنواز صوت قرآن مادر در رگ‌‌هایش جاری می‌شد. در چهارسالگی نماز را به ‌طور کامل می‌خواند. در شش‌‌سالگی همراه پدر به مسجد می‌رفت. تحصیلات دوره ابتدایی را در مدرسه هاتف (شهید عالمی) گذراند. سال هزاروسیصدوپنجاه‌وپنج روزگار چهره زشتی از دوری‌‌ها، رنج و عطش سوزان کویر تنهایی را به او نشان داد.

کلاس پنجم بود که پدرش از دنیا رفت. دوره راهنمایی را در مدرسه اروندرود (شهید امینیان) به پایان رسانده بود. به دلیل علاقه زیادی که به کارهای فنی داشت، به هنرستان شهید چمران رفت. در رشته برق مشغول به تحصیل شد. روزهای پرنشاط نوجوانی داوود مصادف شده بود با جنگی ظالمانه که به مردم ما تحمیل کرده بودند. جاهل به این‌‌‌که نور ایمان در رگ‌های جوانانی چون داوود از کودکی جریان داشته و هیچ سایه‌‌ای توان پوشاندن این درخشندگی از هر نام و هر اعتباری را نداشت. او نیز در سال هزاروسیصدوپنجاه‌ونه با شرکت در کلاس‌های عقیدتی بسیج مسجد و ثبت‌‌‌نام در دوره‌های آموزشی خود را برای شرکت در عملیات بیت‌‌المقدس آماده کرد.

سه ماه در مناطق عملیاتی حضور داشت. دستش مجروح شد. بیمارستان ذوب‌آهن اصفهان پذیرای داوود شده بود. به دامغان برگشت. درحالی‌که هنوز آثار دلاوری‌هایش در عملیات بیت‌‌المقدس بر روی دستانش دیده‌‌ می‌شد؛ خود را برای شرکت در عملیات بعدی آماده می‌کرد. بالاخره داوود فاتح شب‌های عملیات رمضان شد و سربلند بعد از پایان عملیات به دامغان بازگشت.

در هنرستان به جبران روزهایی که در پشت خاک‌‌ریزهای صداقت مشق خون می‌کرد، در محضر دبیران خود بر کفه دانایی‌اش می‌‌افزود تا شانه‌های خضوع و فروتنی‌اش، افتاده‌‌تر شوند و مهربانی‌اش افزون‌‌تر و ذکر و سجودش بیشتر. داوود هجده‌‌ساله که روزها خود را در تنگنای چشم دنیا و در قفس حریص آن می‌‌دید، آغوش آرام و امن شب را فرصتی یافته بود برای نمازهای شبانه‌اش و نیازهای بندگی‌اش.

 هر روز که می‌گذشت داوود خود را از دل‌‌مشغولی‌های دنیا دورتر می‌کرد.

باز هم او و همه هم‌کلاسی‌هایش به ندای رهبرشان لبیک گفتند و برای اعزام مجدد ثبت نام نمودند. جبهه غرب و منطقه سردشت منتظر حضور داوود و دوستان او بود.

دویست‌وپنجاه‌وسه روز، از عمر داوود در دفتر سرنوشتش با خط سرخ نوشته‌‌ شده بود. جاده سردشت-پیرانشهر در بیست‌وهفتم شهریورماه شصت‌ودو نقطه رهایی داوود و نه نفر از هم‌رزمانش شد. آنان برای تامین جاده در یک نقطه به پایان دنیا رسیدند. ترسیم نقطه پایانی آن‌ها توسط گروه کومله انجام شده بود. صبح روز عید قربان، خود را به مهمانی معبود که به یمن سربلندی ابراهیم در آزمون عاشقی معبودش در هفت آسمان برپا بود، رساندند و چون اسماعیل در مسلخ عشق سر بر آستان دوست نهادند. فردوس‌‌‌رضای دامغان میزبان پیکرهای داوود و دوستانش شد.

              “راهش جاوید باد”

نظر خود را بگذارید

Time limit is exhausted. Please reload the CAPTCHA.