“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
خداوند قویترین دوست آقا رضا بود. همسر مهربان و صمیمیاش صغراخانم هم، به خدا ایمان داشت و عشق میورزید. دو فرزندشان محمدحسین و فاطمه در سایه این الفت و یکرنگی بزرگ شده بودند. این زن و مرد مؤمن و زحمتکش دنیا را محضر خدا و محل امتحان خود میدیدند.
محمد نیز هدیه خدا بود به ایشان در پانزدهم آذرماه سال هزاروسیصدوسیوشش. پس از نذر هفتسالهشان و توسلشان به امامهشتم(ع) محمد به دنیا آمد و عهد آنها را با خدا استوارتر کرد. تا هفت سال هر وقت موی سرش بلند میشد، کوتاه میکردند و از آن نگهداری مینمودند تا هموزن آن طلا به آستان بهشتی امام هشتم(ع) هدیه کنند.
او پاداش رنج پدر و مادری بود که دستانشان برکت زمین بود و اعتبار سرسبزی درختان باغ قدمگاه. محمد هفتساله بود که تحصیلات دوره ابتدایی را در دبستان هاتف آغاز کرد. او فارغ از درس و مدرسه که میشد در کنار پدر کار میکرد و باغداری و شاهدی بود برای معجزۀ رویش در تمام فصول. از پدر آموخته بود زبان سبز درختان را. پس از پایان دوره ششسالۀ ابتدایی، تحصیلات ششسالۀ دوره متوسطه را در هنرستان بازرگان (شهید چمران) و در رشته راه و ساختمان با موفقیت به پایان رساند.
دوره جوانی محمد مصادف بود با گرمشدن فضای ایران با فریادهای حقیقتطلبی مردم باایمان. او عاشق مرادش خمینی کبیر(ره) و دلباخته حقیقت ایمان بود و بیتاب و تشنهتر از همیشه رساله امام(ره) را از دوست و آشنا میجست. آنقدر به جستجو ادامه داد تا توانست آن را بیابد و جام جانش را از انوار الهی امام سیراب کند.
حالا جوانی شده بود وارسته و مؤمن. با امام و انقلابیون همنوا شده بود و به مبارزات پنهانی علیه رژیم ادامه میداد. محمد یکی از محورهای مبارزات انقلابی در محله زینبیه محسوب میشد. در پخش و تکثیر اعلامیهها و هماهنگی برای سخنرانیهایی که توسط آیتالله نعیمآبادی، شهید سیدحسن شاهچراغی و سایر روحانیون مبارز شهر انجام میشد، اقدام مینمود. به مطالعه علوم اسلامی و دینی علاقه زیادی داشت. در سال پنجاهوشش، پس از اخذ مدرک دیپلم فعالیتهای او علیه رژیم پهلوی افزایش یافت.
در بیستوچهارم اردیبهشت سال پنجاهوشش وقتی برای سربازی به مشهد مقدس اعزام شد، در ارتش به روشنگری و هدایت سربازان پرداخت. سال پنجاهوهفت با دستور امام(ره) که فرموده بودند: «سربازها پادگانها را ترک کنند» محمد از جمله سربازانی بود که فرمان امامش را لبیک گفت و به شهرش بازگشت. حالا در روزهای فرار از پادگان در کنار جوانان انقلابی پیرو خط امام مبارزاتش قویتر شده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بهمنماه همان سال با فرمان امام(ره) دوباره تمام سربازان برای تکمیل دورۀ سربازی به پادگانهای محل خدمتشان برگشتند. محمد به مشهد رفت و با عضویت در کمیتههای مردمی و نگهبانی و حراست از بیت آیتالله شیرازی مبارزاتش را ادامه داد.
در بیستوچهارم اردیبهشت سال پنجاهوهشت دوره خدمت نظامش را به پایان رساند؛ اما به فعالیتهای خود در حفظ و نگهداری انقلاب با تشکیل کمیتههای مردمی در شهرستان دامغان همچنان ادامه داد. کمیتههایی که اعضای آن جوانان همان شهر بودند و کارشان متفاوت. کمیتهای برای برقراری امنیت در شهر و شناسایی و دستگیری گروهکهای منافقین؛ کمیتهای برای تهیه نفت و مایحتاج اصلی مردم و…
چهار ماه از فعالیت او در کمیتههای مردمی میگذشت که با فرمان امام(ره) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شد و برای حفظ پایههای انقلاب و برقراری امنیت کامل در تمام شهرهای کشور به شکل شورایی آغاز به فعالیت نمود. محمد در تاریخ پنجم شهریورماه سال هزاروسیصدوپنجاهوهشت به عضویت رسمی سپاه درآمد. پس از آن کمیتههای مردمی به شکل منظمتر همچنان به فعالیتهای خود ادامه میدادند.
به دلیل آشنایی کامل محمد با فنون نظامی و فعالیت مستمر در کمیتههای مردمی در سطح شهر و روستا و آشنایی با مسائل و مشکلات شهر یکی از افرادی بود که در شورای فرماندهی سپاه قرار گرفت. برای کاملتر شدن مهارتهای نظامی و فرماندهی در یک دوره ششماهه آموزشی به تهران و سعدآباد اعزام شد. پس از پایان دوره به فرماندهی عملیات سپاه دامغان انتخاب شد. او که لحظهای آرام نداشت و تلاش و مبارزه و خطر سه دوست جداناپذیر او بودند؛ در مسیر پویایی انقلاب روزبهروز بار سنگین مسؤولیت را با موفقیت به پیش میبرد. تمام لحظات عمر گرانبهایش صرف حفظ انقلاب و نظام مقدس میشد.
سپاه پاسداران سال پنجاهوهشت یعنی برقراری امنیت در شهر و روستا و حفظ جان و مال و آبروی مردم شهر و روستا. یعنی شناسایی و دستگیری گروهکهای منافقین، یعنی شناسایی و دستگیری تجار فرصتطلب و سودجو، یعنی مبارزه با قاچاق مواد مخدر.
این موارد تنها گوشهای از فعالیتهای واحد عملیات سپاه بود. محمد استاد تاکتیک و تخریب هم بود. دورههای آموزشی زیادی را برای بسیجیان داوطلب در مناطق کوهستانی شهر از جمله چشمهعلی، منصورکوه، باباحافظ و آببخشان میگذاشت.
فروردینماه سال شصت در روز فرخنده نیمه شعبان محمد و عصمت عقد همسری بستند؛ اما این پیوند با آزمون سختی همراه شد و بوی خطرناکی زندگی یک قهرمان خیلی زود در مشام باورشان پیچید. پس از عبور از لحظههای معطر مراسم عقد، محمد برای آموزش رفت و هنگام خنثیکردن تله انفجاری از داشتن چشم راست محروم شد و سربلند آزمون عاشقی گردید.
این قهرمان بیپروا نمیخواست که فعالیتهای خود را محدود در شهر نماید. با درخواستهای مکرر توانست مجوز مأموریتهای خود را در کردستان بهدست آورد.
مبارزات با ضدانقلاب در کردستان:
-
یک سال پس از شروع غائله کردستان در بیستوهفتم بهمنماه سال پنجاهوهشت، محمد بهعنوان مسئول گروه، اولین اعزامش را به مدت بیستودو روز برای آزادسازی شهر سنندج با نیروهای تحت امرش به تهران رفت. از آنجا در کنار نیروهای سپاه تهران، عازم سنندج شدند. محمد و نیروهای مبارزش به دلیل کمبود سلاح و مهمات از دامغان با تجهیزات اولیه خود در مأموریت شرکت کردند و با تدبیر فرمانده محمد و شهید صیاد شیرازی، شهر سنندج از محاصره گروهک منافقین و کومله و دموکرات آزاد شد و در اختیار فرزندان شجاع سپاه و ارتش قرار گرفت.
-
دومین اعزام محمد بههمراه نیروهای داوطلب سپاه برای شرکت در پاکسازی کردستان و شهرهای سنندج و بانه از وجود کومله و دموکرات و منافقین بود که در تاریخ نهم شهریورماه سال پنجاهونه به مدت دو ماه اعزام شدند. هدف از این مأموریت ادامه پاکسازی شهر سنندج و بانه و ارتفاعات اطراف شهر بانه بود. در این مأموریت صحبت از آزادسازی جاده بانه- سردشت هم شده بود. فرمانده سپاه کردستان شهید ناصر کاظمی که مسؤولیت حفظ شهر بانه را به عهده داشت و در طول مأموریت با مدیریت محمد و رشادتهای او آشنا شده بود، او و افرادش را بهعنوان شجاعترین نیروها برای حفظ امنیت و پاکسازی شهر و جاده بانه شناخته بود. شناسایی و تلاش بیوقفه محمد در ارتفاعات غرب کشور سبب موفقیت بیشتر نیروهای سپاه در برقراری امنیت و پاکسازی شهرهای بانه، سنندج و سردشت از وجود افراد مزدور و بیایمان شده بود. مأموریتشان در تاریخ نهم آبانماه پنجاهونه به پایان رسید.
-
سومین مأموریتش به کردستان در تاریخ بیستوچهارم آبانماه سال شصت بههمراه صدوهشتاد نفر از نیروهای دامغان به مدت دو ماه انجام گرفت. این مأموریت برای پاکسازی و آزادسازی جاده بانه-سردشت بود. با شجاعت و تدبیر فرماندهی آگاهانه محمد و دریادلان دامغانی جاده بانه-سردشت تا مسافت سی کیلومتر آزاد شد و این کوهستان سرد و یخبسته به نور وجود این دلاورمردان گرما و روشنی گرفت. باز در بیستوچهارم دیماه سال شصت محمد و یارانش با ارتفاعات بوالفت و کوهخان وآربابای کردستان عهد دیداری دوباره بستند و به انتظار سپیدهدمان پیروزی حماسه آفریدند.
-
چهارمین و آخرین مأموریت محمد به کردستان در تاریخ بیستم اردیبهشتماه سال شصتویک اتفاق افتاد. مأموریت پانزدهروزهای که در ادامه آزادسازی جاده بانه به سمت سردشت و سرکشی از نیروها و رزمندگان مبارز دامغانی بود و شبهای آخری بود که در کردستان به سر میبرد. بانه، سنندج، سقز، سردشت را با تمام سختیها و سرما و قلههای سنگی و بلندشان و مردم مهربان و غیرتمند کردشان را به خاطر سپرد و رخت غیرت به جبهههای جنوب کشید.