بهرام سرباز این سرزمین الهی و این مرز و بوم پرآشوب بود. تن به طوفان جنگ ویرانگر سپرده بود که غریبانه در ابوغریب جان سپرد. سالهاست که از شهادتش میگذرد؛ اما هنوز کسانی چشمانتظار آمدنش هستند. پدرش حسینعلی به دیار باقی شتافت اما مادر روز و شب را شب و روز میشمارد تا یا نشانی از پارۀ تنش بیابد یا تقدیر او را به شهیدش برساند.
بهرام فرزند ناز بود و حسینعلی. در سال هزاروسیصدوچهلوشش در روستای کوهستانی آهوانو از شهرستان دامغان به جهان آمد و بیستویک سال روزیخوار این جهان بود و جاودانه روزیخوار حق.
کفشهای کودکیاش را پوشید و همنوا با صدای چوپانان و نغمه پرندگان و ترنم چشمهسار کلاغآشیان در کوه و دشت جستوخیز کرد و بالید. دوران ابتدایی تحصیل را در روستای خود گذراند و برای ادامۀ تحصیل در سایۀ حمایت برادر بزرگ خود رخت به شهر نکا کشید. اگرچه یازدهساله بود، فریادهای خشمآهنگش در راهپیماییهای سال پنجاهوهفت پشت اصحاب حکومت پهلوی را میلرزاند.
تحصیل راهنمایی و دبیرستان را پشت سر نهاد و سرباز وطن شد. هجدهم آبانماه سال شصتوپنج به لشکر ۱۶ زرهی قزوین گردان ۲۰۱، گروهان یکم پیوست. دو نوبت مجروح شد و پس از بهبودی به جبهه بازگشت.
انضباط و وفاداریاش زبانزد بود. اندکزمانی از دورۀ سربازیاش باقی مانده بود که در تاریخ بیستویکم تیرماه سال شصتوهفت، دشمن بیمقدار پس از پذیرش قطعنامۀ پانصدونودوهشت در منطقه ابوغریب در جنوب کشور وارد عمل شد. بهرام، عزیزدردانۀ ناز، در پدافند، دچار ترکش دشمن شد و به گواهی اسناد موجود، زیر آتش باقی ماند و حتی پیکرش هم به آغوش شهرش بازنگشت تا مرهمی بر دل دردمند دوستدارانش باشد. سلام بر او روزی که سر بر بالین خاک نهاد و بی فریادرسی جان خویش را به پیشگاه جانآفرین تقدیم داشت تا چراغ راه مرزبانان و وطندوستان باشد.