“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
شبهای سرد پاییزی داشت کمکم طولانیتر میشد و امیر در بیستوهشتم مهرماه سال چهلونه در شهر بزرگ تهران، چشمان مهربانش را به روی دنیا گشود.
مادر و پدر در کنار هم زیر پرتوهای روشن و گرم توحید و بندگی خدا، امیر را خوشآمد گفتند.یک سال داشت که پدرِ امیر خانه امن و سهنفرهشان را ترک کرد. مادر بهناچار مشغول کار شد. امیر در تهران بزرگ میشد. آغاز هفتسالگی و شروع درس و مدرسه برای او دوره جدیدی در زندگی بود.