جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ

شهید محمدحسین هراتی 14 آگوست 14

شهید محمدحسین هراتی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

«وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتًا بَل اَحیآءٌ عِندَ رَبِّهِم یرزَقون.»

ورق ورق تاریخ، شرح حماسه‌‌های مردم این سرزمین است؛ اما شاید کمتر دورانی مثل سال‌‌های دفاع مقدس، حماسه‌‌های مردم ایران‌‌زمین را تجربه کرده باشد.

سال‌‌هایی که فرماند‌‌هان جنگ به تنها چیزی که فکر نمی‌‌کردند، پاداش‌‌های دنیوی بود. نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف‌‌های عجیب و غریب می‌‌زدند. باورکردنی نیست که گاه تا آخرین لحظات حیات برای عده‌‌ای ناشناس باقی می‌‌ماندند.

قصۀ فرماند‌‌هان، قصۀ واقعی مردان پارسا و شجاع این سرزمین است. قصه‌‌هایی که در آن حضور ناب خدا جاری است. مردانی که با دست‌‌های خالی، خورشید فتح را بر بام جنگ نشاندند. مردانی که تمام شب در برج دیده‌‌بانی ایمان مشغول پاسداری و پایداری بودند.

ایمان تفنگ را بر دوش می‌‌کشید و گلوله را شلیک می‌‌کرد. ایمان بود که حماسه را آغاز می‌‌کرد. جایی که بلوچ و کرد و ترک و لر و فارس، همدل و هم‌‌زبان بودند.

سومین روز فروردین سال ‌‌هزاروسیصدوچهل‌‌ودو محمدحسین که در بهار سبز نامش، راز شکفتن گل محمدی نهفته بود، به دنیا آمد. در خاندانی شهره به پاکی و پاک‌‌دامنی، اهل صفا و وفا، در خانه زین‌‌العابدین، کارگر ساده راه‌‌آهن، چشم به جهان گشود.

محمدحسین دوران کودکی را با شور و شیطنت‌‌های شیرینش مثل همۀ بچه‌‌ها پشت سر گذاشت و هفت‌‌ساله که شد به دبستان رفت.

دوران نوجوانی او هم‌‌زمان با اوج‌‌ انقلاب اسلامی بود. بسان بسیار جوانان میهنش به صف انقلابیون پیوست و به پخش اعلامیه‌‌های حضرت امام(ره) ‌‌پرداخت. هر گونه که می‌‌توانست؛ تا جایی که یک روز با چند نفر که تیشه و وسایل بنایی دست‌شان بود برای رد گم‌کنی، اعلامیه پخش می‌کردند که مأمورها به آن‌‌ها شک کردند و به زدوخورد پرداختند. آن‌‌ها هم با تیشه و… به‌‌طرف مأمورها حمله‌‌ور شدند و فرار کردند.

در سال شصت‌‌ویک عضو رسمی سپاه و بارها و بارها به جبهه اعزام شد و دی‌‌ماه همان سال وظیفه اطلاعات عملیات را به عهده گرفت. چندین بار مجروح شد که پس از بهبودی دوباره به منطقه برمی‌‌گشت.

محمدحسین آرام و به آداب عاشقی مؤدب بود. با همه آرامشش در ساحت حادثه‌‌ها حضور داشت. آن‌‌چنان عشق حسین(ع) در تار و پود او تنیده بود که ندایی جز ندای پیامبرش را که فرموده بود «حسین منی و انا من حسین» را نمی‌‌شنید.

محمدحسین لحظه‌‌لحظه این رایحه را استشمام می‌‌کرد؛ و تا آخرین لحظات حیاتش دست از یاری حسین زمانش برنداشت. سرانجام در عملیات والفجر ۸ بعد از بیست‌‌چهارماه‌‌ و سه روز که خاک داغ جنوب خاطرات با او بودن را تجربه می‌‌کرد، در بیست‌‌ویکم بهمن سال شصت‌‌وچهار در منطقه عملیاتی ام‌‌الرصاص با برخورد تیر به سینۀ مالامال از عشق به میهنش به خیل شهیدان و شاهدان خاک پاک وطنش پیوست.

پیکر پاک و به‌‌خون‌‌نشستۀ این  فرمانده شهید پس از تشییع در گلزار شهدای دامغان به خاک سپرده شد تا نمونه ایستادگی باشد و معلم مردانگی.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید قدرت الله هراتیان 14 آگوست 14

شهید قدرت الله هراتیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند دوم رحمت‌الله در پانزدهم آبان هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در شهر ری متولد شد. قدرت‌الله صدایش زدند. رحمت‌الله با شیشه‌بری هزینه زندگی قدرت و چهار خواهر و یک برادرش را تأمین می‌کرد. برای گذراندن دورۀ راهنمایی به دامغان رفت و در مدرسه شهید امینیان ثبت‌نام کرد. با فوت پدر، درسش را رها کرد و به مکانیکی پرداخت.

با پیروزی انقلاب و شروع جنگ از طرف بسیج، به مهاباد و کردستان اعزام شد. در جبهه به‌‌عنوان امدادگر و تک‌‌تیرانداز خدمت می‌کرد.

پس از صدوپنجاه‌‌وشش روز حضور در جبهه، پانزدهم آبان هزاروسیصدوشصت‌‌ویک، در منطقه عین‌‌خوش، مرحله سوم عملیات محرم با برخورد ترکش به قلب و ناحیه شکم شهید شد. قدرت‌‌الله در گلزار شهدای فردوس رضای دامغان به خاک سپرده شد.

“راهش جاوید باد”

ادامه مطلب
شهید محمدرضا هراتیان 14 آگوست 14

شهید محمدرضا هراتیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هجدهمین روز شهریورماه سال ‌‌هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج روستای حاجی‌‌آباد بستجان دامغان شاهد رویش جوانۀ وجودش بود. در خانوادۀ متدین، مذهبی و زحمت‌‌کش آقا محمدحسین و در فضای ساده و صمیمی روستا بالید و قد کشید.دوران شیرین خردسالی‌‌اش از میان مزرعه، باغ و در و دشت گذشت و پای به دوران نوجوانی نهاد. در عین تحصیل درس، پایش به بسیج هم باز شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید هادی هراتیان 14 آگوست 14

شهید هادی هراتیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

هادی دومین روز بهمن سال هزاروسیصدوچهل، مصادف با نیمۀ شعبان در خانواده‌‌ای ساده و مؤمن و صبور در شهرستان دامغان به دنیا آمد.پدرش، رحمان‌‌قلی که دلی به روشنی صبح داشت کارگر معدن زغال‌‌سنگ بود و مادرش رقیه‌‌خانم دنیایی پر از خیر و مهربانی.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید حیدر هراسانیان 14 آگوست 14

شهید حیدر هراسانیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

ششم اردیبهشت‌ماه سال هزاروسیصدوچهل‌ودو، کوهسار شمالی دامغان، کلاته‌رودبار، نم‌نم بارش باران‌های بهاری بود و رویش غنچه‌های دعا و اشک. در میان زمزمه‌های شیرین نجواهای مادر و آسمان بلند مهربانی پدر، کلاته‌رودبار آغوشش را برای در بر گرفتن دشت تن حیدر گشود. با پیچیدن عطر تولدش، نفس ثانیه‌های زندگی محمداسماعیل و بانوی صبور خانه‌اش  به بوی صلوات معطر شد. در نجواهای صادقانه با خدای خویش چه گفتند و چه شنیدند خدا می‌داند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید میکائیل هراسانیان 14 آگوست 14

شهید میکائیل هراسانیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

دومین روز از دومین ماه زمستان هزاروسیصدوچهل‌‌وچهار بود. سوز زمستانی در کوچه‌‌های روستای کلاته سرک می‌‌کشید. کمتر کسی در این هوای سرد بیرون از خانه بود؛ اما خانۀ حسینعلی هراسانیان گرم‌‌تر از همیشه بود. نوزادی که به‌‌ تازگی قدم در این خانه گذاشته بود گرمای خانه را صدچندان کرده بود.حسینعلی نام این فرشتۀ کوچک را میکائیل گذاشت. میکائیل کوچک تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش گذراند. از همان کودکی در تظاهرات ضدرژیم شرکت می‌‌کرد. از هر فرصتی برای کمک به خانواده استفاده می‌‌کرد. هم کشاورزی می‌‌کرد و هم چوپانی.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عبدالله هروی 14 آگوست 14

شهید عبدالله هروی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند اول محمد و سکینه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وپنج در روستای صلح‌آبادو از توابع شهر دامغان به دنیا آمد. به‌‌ خاطر هم‌‌زمانی با ولادت پیامبر اکرم«ص» نامش را عبدالله نهادند.تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. به‌‌خاطر مسافت زیادی که هر روز تا مدرسه می‌پیمود، مجبور به ترک تحصیل شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمود هروی 14 آگوست 14

شهید محمود هروی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمود چهارمین فرزند محمد و ساره‌‌خاتون در سال چهل‌‌وپنج در روستای محمدآباد دامغان دیده به جهان گشود. اسم پدربزرگش را که به رحمت خدا رفته بود روی او گذاشتند. تا کلاس پنجم بیشتر درس نخواند. به کارهای آزاد مشغول شد. در سن جوانی مکبر مسجد روستا بود و اذان می‌‌گفت. پدرش کارگر ساده و دارای سواد قرآنی بود. در روستا به جوان‌‌ها قرآن یاد می‌‌داد. محمود هم قرآن‌‌خواندن را نزد پدر فرا گرفت.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مهدی هروی 14 آگوست 14

شهید مهدی هروی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

سال هزاروسیصدوچهل‌‌وسه، خورشید و عبدالله بار دیگر صدای فرزندی را در خانه خود شنیدند. نامش را مهدی گذاشتند. هفت خواهر و یک برادر دارد. پدر با کشاورزی هزینه خانواده را تأمین می‌‌کرد. چند سال ابتدایی را در روستای زادگاهش صالح‌‌آبادو در نزدیکی دامغان خواند. بعد به‌‌همراه خانواده به شهر مهاجرت کرد و تا سال پنجم را در دبستان اروندرود (شهید امینیان فعلی) دامغان خواند. راهنمایی را در مدرسه شهید مطهری گذراند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدمهدی هنگی 14 آگوست 14

شهید محمدمهدی هنگی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

محمدمهدی، متولد بیست‌‌ودوم بهمن‌‌ هزاروسیصدوچهل‌‌ونه، شهر دامغان. تحصیلاتش را تا مقطع متوسطه در دبیرستان دکتر علی شریعتی ادامه داد. زمانی که به جبهه رفت سال اول دبیرستان بود. محمدمهدی عضو بسیج و مدت حضورش در جبهه‌ها سیصدوشصت‌‌وشش روز بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب