نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسن فرزند محمد و زینب در دهم خرداد هزاروسیصدوپنجاهویک، در روستای طزره دامغان به دنیا آمد. تا اول راهنمایی درس خواند و ترکتحصیل کرد.چند سالی را به کار کشاورزی و کارگری پرداخت. با فعالشدن ستادهای پشتیبانی جنگ با سن کمش در جمعآوری کمکهای مردمی به جبهه همکاری میکرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
ابوالقاسم فرزند علی، در تاریخ چهاردهم شهریور هزاروسیصدوچهلودو در شهرستان دامغان در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا سیکل خواند و ترک تحصیل کرد و به کار آزاد مشغول شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در بهار سال چهلوهشت خانۀ قاسم فراتی را نفسهای کودکی که او را بعدها علیاصغر نام گذاشتند، گرم کرد. علیاصغر میان جمع باصفای خواهرها و برادرها بالید و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشت. از دستان پینهبستۀ پدر آموخت که برای یک لقمه نان حلال زحمت بکشد و از مادر یاد گرفت همیشه با چهرهای متبسم، عشق و مهربانی را نثار دیگران کند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدمهدی در روز جمعه، بیستم شهریورماه هزاروسیصدوچهلوهشت، در دامان سبز مادرش جای گرفت. آخرین فرزند خانواده آقا غلامحسین بود. عزیز همه خانواده بود. دوران کودکیاش پر بود از خاطرات ناب مهربانیهای خانواده نسبت به او که کوچکترین عضو آن بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاکبر و شهربانو سال هزاروسیصدوسیودو در فرات یکی از توابع شهر دامغان نوزاد خود را در آغوش کشیدند. نامش را تقی نهادند. وی از همان کودکی عاشق اسلام بود. در دوران نوجوانی، شبها هنگامی که همه خواب بودند، به رازونیاز و دعاخواندن میپرداخت. تحصیلاتش را تا فوقدیپلم زبان انگلیسی ادامه داد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در ششمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوسیوهفت موسی فرزند قلی در روستای خراسانلو از توابع هشترود تبریز دیده به جهان گشود. دیری نپایید که تیغ بیدریغ جفای روزگار او را از آغوش گرم و مهربان مادر جدا کرد و مادر روی در نقاب خاک کشید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در روز دوم دیماه سال هزاروسیصدوسیوسه، در روستای امروان دامغان، فرزند پنجم رضاقلی به دنیا آمد. علینقی شش خواهر و برادر دیگر هم دارد. پدر خواربارفروشی و باغ داشت. مثل بقیه مردم آنجا کشاورزی میکرد. در امروان کشاورزی رونق داشت. آب از چشمه قلقل در اطراف تویهدروار میآمد. مردم دیمکاری میکردند و کنجد و لوبیا و سیبزمینی میکاشتند. علینقی کمک حال پدر بود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
داود فرزند علی، در خانوادهای کشاورز و دیندار، در اولین روز بهار سال هزاروسیصدوپنجاه به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خود، روستای حاجیآباد سبحان دامغان گذراند و برای ادامۀ تحصیل در دورۀ راهنمایی به روستای صیدآباد میرفت. او در حین تحصیل در کار کشاورزی نیز به پدرش کمک میکرد.
در همان دوران بود که عشق و علاقۀ او به حضور در جبهه شکل گرفت. بارها از خانه و مدرسه برای همراهشدن با کاروان رزمندگان فرار کرد تا سرانجام در سن چهاردهسالگی وقتی در پایۀ دوم راهنمایی درس میخواند، بهعنوان بسیجی، علیرغم مخالفت اطرافیان به جبهه اعزام شد و در سن شانزدهسالگی در ماووت براثر اصابت تیر به صورت، در تاریخ بیستوچهارم اسفندماه سال هزاروسیصدوشصتوشش، به شهادت رسید و جسم پاکش در حاجیآباد حاجعلیمحمد در خاک آرمید.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
غلامحسین فرزند ولیالله متولد سال هزاروسیصدوهجده در روستای رضیآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات خویش را تا پنجم ابتدایی ادامه داد. آنگاه بهاتفاق خانوادهاش در شهر امیریه ساکن شدند. قبل از پیروزی انقلاب کاسب بود. از سال هزاروسیصدوچهل تا سال پنجاهوهفت در تهران ساکن شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به شهر امیریه برگشت و مسؤولیتهای اجتماعی را بر عهده گرفت؛ از جمله عضویت شورای اسلامی و عضویت در بسیج و کمیته انقلاب اسلامی را میتوان نام برد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
2 سپتامبر 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حسینعلی فرزند غلامرضا، بیستودوم اردیبهشت سال هزاروسیصدوچهل در روستای رضیآباد در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی در دامغان ادامه داد و بعد از آن ترک تحصیل کرد و به زادگاهش برگشت و به کارگری پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب