جستجو در دایره المعارف شهدا

نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ

شهید محمدرضا کربلایی هاشمیان 1 اکتبر 14

شهید محمدرضا کربلایی هاشمیان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

فرزند سوم علی‌اکبر کربلایی‌‌هاشمیان و تنها پسرش در بیست‌‌ودوم آذرماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌وهفت مصادف با بیست‌‌وهفتم ماه رمضان، ماه قدر و قیمت پیداکردن بنده‌های خدا، ماه راز و نیاز و نیایش و در بهترین شب هستی، شب قدر و امن و امان سلامتی و آمرزش پروردگار مهربان، به ‌‌دنیا آمد. نام نیکش را محمدرضا نهادند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدعلی مشهد 1 اکتبر 14

شهید محمدعلی مشهد

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

کویر سر به ­زیر بود و زمستان بی­ صدا بر تن کویر آرام گرفته بود. بی‌قراری شب از بلندترین ثانیه‌هایش عبور می­ کرد؛ در یلدای سال چهل­ وسه و رمضانعلی و فاطمه زیباترین ستارۀ کویر را در آستان خانه­ شان پذیرا شدند. و این­گونه قطره ­های ماه در اولین شب زمستان امیرآباد در خانه­ شان چکیدن آغاز نمود. نامش را محمدعلی نهادند.

کودک کویر و خوشه­ های طلایی گندم و بادهای ماسه­ ای، اینک در زمستان سوزناک کویر مهمان پرخیر و برکت سفرۀ ساده و بی ­ریای آقارمضانعلی و فاطمه­ خانم شده بود و طعم شیرین ایمان و توکل و صبوری از آن پس در ذائقۀ محمدعلی خوش می­ نشست.

کودکی ­اش در کوچه­ پس­ کوچه­ های امیرآباد با صدای بادهای کویر درآمیخته بود و او بزرگ می‌شد با دلی به وسعت کویر.دورۀ ابتدایی را در دبستان موسی­ صدر و دورۀ راهنمایی را در مدرسۀ شهید اندرزگو گذراند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید عباسعلی کثیریان 1 اکتبر 14

شهید عباسعلی کثیریان

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

عباسعلی فرزند حسن، سال هزاروسیصدوچهل‌ودو در روستای کلاته‌‌رودبار دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی خواند و ترک تحصیل کرد و برای امرار معاش خانواده به یاری پدر شتافت. نوزده‌‌ساله بود که مادر خود را از دست داد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید قدیر کالیوه 1 اکتبر 14

شهید قدیر کالیوه

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آن روز که چشم در چشم دوختند، قلب‌‌های‌شان با نور ایمان درخشان بود. نجابت و صمیمیت در چهرۀ آن دو موج می‌‌زد. در خانه باصفای دلدادگی‌شان به‌‌زودی فرزندی متولد می‌‌شد. در دومین ماه بهار و پنجمین روز آن در سال چهل‌‌وهفت خورشیدی، صدای شکرگزاری‌شان تا آسمان پیچید.
نامش را قدیر گذاشتند. تویه‌‌رودبار آبادی‌شان بود. آقا ابراهیم دامداری بود که به کارگری در شرکت راه‌‌آهن نیز مشغول بود. روزهایی که قدیر قد می‌‌کشید و بزرگ می‌‌شد، بیماری مادر نیز شدت می‌‌یافت و ضعیف و ناتوان‌‌تر می‌شد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مسلم کاظم زاده 1 اکتبر 14

شهید مسلم کاظم زاده

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

صبور بود و مؤدب؛ با سلیقه و منظم و مرتب؛ مجرد و فرزند اول خانواده؛ بیستم آذرماه هزاروسیصدوچهل در تهران به دنیا آمد. در خانواده‌ای که نورش را از تلاوت قرآن گرفته بود. زیر سایۀ پدر و چتر مهربان مادر بزرگ شد. دوره ابتدایی را در نازی‌آباد تهران گذراند و هنگامی که می‌خواست به مدرسه راهنمایی برود همراه خانواده به حسین‌آباد دامغان کوچ کردند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید احمد مزینانی 1 اکتبر 14

شهید احمد مزینانی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

آقامهدی کارگر ساده پمپ بنزین اختصاصی در حوالی نارمک تهران در کنار همسرش فاطمه خانم در همان منطقه زندگی می‌کردند. دومین ماه تابستان گرم و پراضطراب سال چهل‌وشش از نیمه گذشته بود.هفدهم مردادماه نگرانی‌های خانواده آقامهدی به پایان رسید. خداوند مهربان فرزند پسری به آنان هدیه کرد که نامش را احمد گذاشتند.احمد فرزند اول خانواده آقامهدی، دوران کودکی را در نارمک گذراند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مهدی مزعنی 1 اکتبر 14

شهید مهدی مزعنی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

شهید مهدی مزعنی‌  فرزند حبیب‌الله در  ۱۳۳۲/۰۱/۰۱ در دامغان متولد شد. تحصیلاتش را تا دیپلم خواند پس از پایان تحصیلات در ذوب­ آهن به عنوان تکنسین مشغول کار شد. در محرم سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید محمدمهدی مرشدی 1 اکتبر 14

شهید محمدمهدی مرشدی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

به گواهی شناسنامه‌اش متولد اول بهمن هزاروسیصدوچهل‌ودو بود و اهل کویر دامغان؛ اما نه به جثه‌اش می‌آمد بیست‌ سال داشته‌باشد و نه سبزی و صفایش نسبتی با کویر داشت. بی‌بی‌خانم هم جای همۀ لالایی‌های کودکانه، عشق و ایمان را در گوش فرزندش زمزمه کرده بود و آقا عباسعلی نان حلال را همه‌ شب با طعم مردانگی و غیرت بر سر سفره گذاشته بود.محمدمهدی یلی بود نه‌تنها به جثه که جثه‌اش از همۀ هم‌سن‌وسال‌هایش بیشتر می‌نمود- که در اخلاق هم یک سر و گردن بالاتر.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید سید محمد مرتضوی 1 اکتبر 14

شهید سید محمد مرتضوی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

در سحرگاه بیستم فروردین سال پنجاه رویشی مکرر در خانۀ آقا سیدرضا رخ می‌‌داد. دو مولود پسر در ثانیه‌‌های ناب صبح ورود نمودند، سیدمحمد و سیداحمد.

اهل خانه با روشنایی زمین چشمان‌شان از دیدن این دو نوزاد پسر  روشن‌‌تر از خورشید صبحگاهی شده بود. هم‌‌نفسی با منارۀ مسجد ولی‌‌عصر، مسجد محلۀ قدیمی‌‌شان بالامحله و همسایگی‌‌شان با مدرسۀ علمیۀ موسویه سبب شد تا سیدمحمد از ثانیه‌‌های ورود، بی‌‌تاب «حی علی‌‌الصلاه» رازناک پدر شود و نسیم خنک ایمان مؤذن و دم گرم و مؤمنانۀ مادر و زمزمه‌‌های عارفانۀ پدر چه محال‌‌های زیبایی برای سیدمحمد آفریدند.

ادامه مطلب

ادامه مطلب
شهید مرتضی مربی 1 اکتبر 14

شهید مرتضی مربی

“بسم رب الشهداءوالصدیقین”

مرتضی مربی، روستازاده‌ای است از دیار کهن، شهر صددروازه که امروزه آن را دامغان می‌نامند. دوم خردادماه سال هزاروسیصدوچهل‌‌‌وسه بود که خانواده مشهدی سیف‌الله با قدم نورسیده‌اش گرمایی تازه گرفت و بوی خوش زندگی را بیش از پیش استشمام کرد.پدرش کشاورز بود و با حاصل دست‌‌‌رنجش خانواده عیال‌وار را با تکیه به قدرت خداوند اداره می‌‌‌کرد. در این رهگذر مرتضی پشتیبان پدر بود و با تراکتور کار می‌‌‌کرد. در خانه هم در پخت نان و کارهای خانه یاور مادر بود.

ادامه مطلب

ادامه مطلب