نوشته هایی با برچسب شهادت
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سیدحسن تقوی فرزند سیدابوالقاسم در سوم فروردین هزاروسیصدوسیوچهار با تولدش بهار خانواده را زیباتر کرد. دومین فرزند بعد از یک برادر و قبل از سه خواهرش بود. تحصیلاتش را در روستای زادگاهش حسنآباد دامغان سپری کرد. همراه پدر مشغول کار شد تا وقتی که زمان سربازیاش فرا رسید. دو سال در تهران خدمت سربازیاش را گذراند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
آخرین روز تابستان سال هزاروسیصدوچهلودو، خدا خواستۀ چندینساله عبدالکریم و مرضیه را اجابت کرد و درخت آرزوهایشان را به ثمر نشاند. در بندرگز متولد شد و اسمش را غلامرضا گذاشتند و در کنارش بهاریترین پاییز را با شور و شوق و لبخند گذراندند.
تازه به حرف آمده بود و با هر مامان و بابا گفتنی، قند را توی دل پدر و مادرش آب میکرد که خزان مرگ به باغ وجود مادر زد و شرنگ غم بیمادری را به جانش ریخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در آخرین ماه سال یکهزاروسیصدوچهل در دامن مادری از سلالۀ سادات و پدری متدین و متعهد آفتاب عمرش طلوع کرد. پدرش، رحمتالله، نام زیبای عبدالله را برایش برگزید. او نهمین فرزند خانواده بود. پدرش خیاط بود و از این راه امورات خانوادۀ پرجمعیتش را میگذراند و خدای را شاکر بود. ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دنیا تو را فریاد میزد، وقتی که آمدی و گامهایت نشان پرواز داشت نه ماندن و اقامتگزیدن بر پهنۀ این خاک. از این جهت بود که سیدعلیاصغر نامت را به حرمت آفتابیترین معنای آفتاب و خورشید مشرقزمین رضا نهاد. هنگامیکه در دومین روز اردیبهشت چهلویک چشم در چشم مادر گذاشتی، همچون گامهای مردانه و استوار پدر قدم در راه زندگی نهادی و توکل و صبر آموختی. در زادگاهت دامغان درس خواندی و بزرگ شدی. ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حضور این خاندان بزرگ و عالم، مایه آبروی این شهر و مردمش بوده و است. مرامشان یاری خلق و کسب رضای خالق میباشد؛ با پیشینهای به اندازه حافظه گذشتگان تا اکنون. اهل پرهیز و زهد بود؛ چنانکه آوازه جوانمردی و زهدشان، زبانبهزبان گشت و سینه به سینه حفظ شد و در جان مردم شهرمان خانه کرد. سرای آنان، جایگاه فروتنی، مهربانی و برادری بود تا امروز که ما با فرزندی از این خاندان به نام آقا سیدمحمود آشنا باشیم. کسی که به حرمت اجدادش خانهاش را با آبرو و صفای دل، مأمن مردم شهر کرده است. طعم خوش مهماننوازی و بیتکلفی، بخشش و وفای به عهد و رازداریاش بر ذائقه تمام مردم شهر، خوش نشست. آقاسیدمحمود استاد حوزه و دانشگاه و امام جمعه و جماعت شهر است و پدری مهربان برای فرزندان، در کنار خانم امینیان که در مادری و اخلاص و مردپروری گوی سبقت را از بیشمار زنان ربوده است.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سیدمحمد فرزند سیداحمد، بیستم آبان هزاروسیصدوچهلوچهار در دامغان به دنیا آمد. پدر با شغل بنایی چرخ زندگی را میچرخاند. محمد تا سوم دبیرستان تحصیل کرد. وقتی پدر در خانه نبود او مرد خانه بود و هیزم جمع میکرد که مادر و بچهها در سرمای زمستان راحت باشند.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
16 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
حبیبالله فرزند فضلالله، شانزدهم تیر سال هزاروسیصدودوازده در شهر دامغان به دنیا آمد. پس از گذراندن دوره ابتدایی (ششم)، برای تحصیل به حوزه رفت و به فراگیری علوم دینی مشغول شد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدباقر فرزند نصرتالله، یکم خرداد هزاروسیصدوچهلوشش در دامغان به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی خواند و برای حضور در جبههها ترک تحصیل کرد و به عضویت رسمی سپاه درآمد.
او پس از رشادتهای فراوان بیستوپنجم اسفند هزاروسیصدوشصتوسه در عملیات بدر، شرق دجله مفقودالأثر شد و بعد از شانزده سال به انتظار طاقتفرسای خانواده پایان داد و به دیار خود بازگشت. آثار بر جای ماندۀ او، در فردوسرضای دامغان به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
تابستان بود. آخرین ماه فصل گرم سال؛ آرامآرام خنکای پاییزی از راه میرسید. یوسف در شهریور سال هزاروسیصدوبیستوهفت در روستای خورزان دامغان در خانوادهای زحمتکش و متدین، ساده و بیریا به دنیا آمد. مشهدی علیاکبر و همسرش، خدا را به خاطر داشتن نعمت فرزندی سالم و زیباروی شاکر بودند. نامش را یوسف نهادند. دیری نپایید که یوسف کوچک طعم فراق پدر را در مذاق جانش احساس کرد و از خردسالی با کار و زحمتکشی خوگرفت. دوران کودکی و نوجوانی سخت و پرمشقتی را پشت سر گذاشت. زندگی در میان مردمانی کویری و سرد و گرم روزگار چشیده، از او مردی محکم و دیندار و در عین حال سادهزیست و کوشا و مهماننواز ساخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
15 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
پانزدهم دیماه سال هزاروسیصدوچهلوهفت در یک خانوادۀ متدین و مذهبی و زحمتکش در روستای مجیدآباد دامغان چشم به جهان گشود. دوران کودکی شهید برای چند سالی در روستاهای خورزان، عبداللهآباد و امروان سپری شد.
علیاصغر، پدر بزرگوار و شریف محمدمهدی در آغاز زندگی به شغل کارگری روی آورد و سپس به امور زراعت و کشاورزی پرداخت. خانوادۀ محمدمهدی به خاطر جاریشدن سیل و خسارتهای ناشی از آن، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از منطقه خورزان نقلمکان کردند و برای امرارمعاش به روستای عبداللهآباد رفتند. پدر خانواده برای مدت زمانی کوتاه در روستای امروان به خاطر اشتغال سکونت اختیار کرد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب