نوشته هایی با برچسب ستارگان پرفروغ
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
در پس لبخند هشتمین روز از آخرین ماه تابستان سال هزاروسیصدوچهلویک راز یک میلاد سبز نهفته بود. گویی رحمت خدا بیشائبه بر خانه علی و سیدهمعصومه یکجا باریدن گرفت. طلوع زیبای زندگی رحمتالله در روستای سرسبز و زیبای بادلهکوه دامغان بود. او سومین فرزند پسر خانواده بود که غنچه عمرش هر روز شکوفاتر و شکوه کمالش دلآرامتر میشد.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مجید فرزند حبیبالله، مهرماه سال هزاروسیصدوچهلوپنج در روستای اللهآباد دامغان چشم به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذرانید و مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در آموزشگاههای شهید اندرزگو و آیتاللهحائری امیرآباد به اتمام رسانید و موفق به اخذ دیپلم در رشته اقتصاد اجتماعی گردید. در تمام مراحل مختلف تحصیلی دانشآموزی ساعی و تلاشگر بود. بعد از پیروزی انقلاب به تدریس در کلاسهای نهضت سوادآموزی پرداخت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
23 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
مهربان بود و دلسوز. شوخطبع بود و کمپانی خنده. امکان نداشت کسی در کنار او بنشیند اما گل لبخند بر لبانش شکوفا نشود. هیچ وقت خودش را مقید به دنیا نکرد. همه چیز را در سایۀ امتحان و سرنوشت الهی میدانست. در خانه به مادر کمک میکرد و در انجام وظایفش کوشا بود.در سال هزاروسیصدوچهلوپنج در شهرستان دامغان چشم به جهان هستی گشود.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سال هزاروسیصدوچهل، فرزند چهارم عباس و مرضیه به دنیا آمد. او را محمدحسین صدا زدند. سه خواهر و یک برادر دارد. پدرش کشاورز بود. ابتدایی را در روستای بق دامغان گذراند و برای خواندن راهنمایی به بهشهر رفت. برادرش، محمدرضا، هزینه تحصیل او را میداد. درس را سال اول راهنمایی رها کرد. شاگردی کرد. بعد از مدتی مغازه صافکاریاش را سروسامان داد و کارش به طور مستقل شکل گرفت.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
نعمتالله فرزند عباسعلی، متولد پانزدهم تیرماه هزاروسیصدوچهلوپنج در شهر بهشهر است. دوره ابتدایی را در مدرسه کمالالملک و مقطع راهنمایی را در مدرسه شهید قلندری و دوره دبیرستان را در رشته فرهنگ و ادب در دبیرستان دکتر علی شریعتی بهشهر به اتمام رسانید.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
علیاصغر فرزند محمود ناصحی و لیلا ملکجعفریان، در سال هزاروسیصدوچهلویک در خانوادهای مؤمن و ساده در روستای دروار شهرستان دامغان به دنیا آمد. نام او را کیومرث گذاشتند که خود به معنی زنده و جاوید است. کیومرث تحصیلات خویش را تا کسب دیپلم ادامه داد و سپس در کارخانه «ابزارمهدی» مشغول کار شد.
در سال شصتوچهار با خانم فاطمه ناصحی ازدواج کرد و سپس عازم جبهۀ نبرد شد. او در جبهه کمکتیربارچی بود و مدت صدوبیستوپنج روز با همه وجود با دشمن جنگید. سپس در شلمچه عملیات کربلای ۵ براثر اصابت ترکش به سر، شربت شهادت را نوشید و جاودانه شد. پیکر پاکش در گلزار شهدای روستای دروار به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
محمدرضا سال هزاروسیصدوسیودو در دامغان به دنیا آمد. پدر و مادرش، علیرضا و لیلا نام دارند. پدرش مجبور بود به گرگان برود و به حفر قنات بپردازد.
محمدرضا از همان دوران هم کار میکرد هم به تحصیل ادامه میداد. بهعنوان کارگر ذوبآهن مشغول به کار شد. در مبارزات انقلابی و راهپیماییها شرکت داشت. به سفارش خانواده ازدواج کرد و ثمره این ازدواج چهار فرزند است.
با شروع جنگ، از طریق پشتیبانی جنگ به جبهه رفت و بهعنوان راننده کمرشکن فعالیت نمود. بیستوچهارم فروردین هزاروسیصدوشصتوشش به مریوان، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ رفت و هفتم اردیبهشت هزاروسیصدوشصتوشش بهعلت بمباران هوایی دشمن به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای زادگاهش است.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
دهمین فرزند آقا ابراهیم در دوازدهمین روز فروردین سال چهلونه چشم گشود و با خود هزار بهار آورد تا آنگاه که در هفدهمین بهار عمرش مسافر آسمان شد، طراوت یادش در جانها بماند. چون روز تولدش مصادف با بیستوهشت صفر بود او را محمدحسن نامیدند. از همان دوران کودکی و نوجوانی قانع بود و اخلاق و رفتارش زبانزد خاص و عام.
ادامه مطلب
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
بیستمین روز مردادماه سال هزاروسیصدوسیوشش بود که صدای دومین پسر محمد ناهیدی در خانه پیچید. اسمش را علیاصغر نهادند. او در روستای ورزن چهارده (دیباج) دامغان به دنیا آمد.علیاصغر تحصیلاتش را تا چهارم ابتدایی ادامه داد.
سپس در کنار پدر به کار چوپانی پرداخت. وقتهای بیکاریاش را با ورزش فوتبال پر میکرد. مدتی هم کارگر شرکت حفاری بود.سال پنجاهوپنج تا پنجاهوهفت در شهر تبریز خدمت سربازیاش را سپری کرد.
مدت بیستویک روز در جبهه خدمت کرد. یک بار از ناحیه پا مجروح شد. دومین روز خردادماه سال هزاروسیصدوشصتویک در عملیات الیبیتالمقدس (آزادسازی خرمشهر) با برخورد ترکش به سینه و پاهایش به شهادت رسید.
پیکر پاکش پس از تشییع در روستای ورزن چهارده به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب
22 آگوست 14
“بسم رب الشهداءوالصدیقین”
سومین فرزند علی نبیلی و فاطمه پسری بود که هفدهم آذرماه هزاروسیصدوچهلوپنج در مهدیشهر سمنان دیده به جهان گشود. نامش را به یاد دایی فرهیختهاش دانش گذاردند.
پدرش با کشاورزی، امورات سه برادر و سه خواهرش را تأمین میکرد. فقط تا کلاس دوم ابتدایی درس خواند؛ سپس در کنار پدر مشغول به کار شد. گاهی هم گوسفندان را به چرا میبرد و چوپانی میکرد.
چندی بعد برای سکونت همراه خانوادهاش عازم روستای کلاتهرودبار شد. با رسیدن به سن هیجدهسالگی دفترچه سربازی گرفت و از طرف ارتش عازم جبهه غرب شد.
سیویکم تیرماه سال هزاروسیصدوشصتوشش در منطقه سومار با برخورد ترکش، به شهادت رسید. پیکر پاکش در گلزار شهدای کلاتهرودبار دامغان به خاک سپرده شد.
“راهش جاوید باد”
ادامه مطلب